جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۴ سه شنبه ۱۱ تير


 
  • پیام در پی یاوه‌گویی‌های اخیر رییس جمهور آمریکا-28/3/1404
  • پیام درپی حملات وحشیانهٔ رژیم صهیونیستی به جمهوری اسلامی ایران-23/3/1404
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ پانزدهم: مقایسۀ تحلیلی «مدح» و «ذمّ» انسان در قرآن
  • عرضه آثار معظّم‌له در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران
  • پيام تسلیت دفتر در پى حادثۀ انفجار در بندر شهيد رجايى۱۴۰۴/۲/۷
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ چهاردهم: مذمّت انسان در قرآن/2
  • پيام در پى ارتحال آيت‌الله سيد محمد رضا حسينى جلالى
  • پيام تسلیت در پى درگذشت عالم بزرگوار آيت‌الله آقاى حاج سيّد مرتضى مستجابى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پيام به چهارمین اجلاس ملّی مهدویّت و انقلاب اسلامی - 1403/11/20

  • -->

    ������������������������������ ������������������������ ������������������������ / ������������������������������ ������������������������������ ������������ ������������������������ ������������ / ������������������������������
    رفع يك اشكال مهم

    از بحث گذشته جمله مهمي باقي مانده است كه در بحثهاي آينده ما دخالت دارد و آن: «انا جعلنا في اعناقهم» است. ظاهر آيه شريفه اين است كه ما اين كار را انجام داديم، ما بر گردن اينها غل نهاديم «وجعلنا من بين ايديهم سدا» ما قرار داديم براي اينها سد و مانع را.

    در اينجا ممكن است سؤال شود كه آيا تكبر، خودخواهي، خودمحوري، لجاجت و بالاخره اين صفات رذيله از خود انسان است يا از خداوند؟

    بايد گفت اين خود انسان است كه خويش را به غل مي‌كشد، يعني روح خويش را به غل جامعه مغلول مي‌كند، و صفت رذيله آن طور او را احاطه مي‌كند كه ديگر نمي‌گذارد تفكر كند و حركتي بنمايد. پس چرا نسبت فعل به خدا داده شده و به خود آن شخص حسود، متكبر، و لجوج داده نشده است؟ جوابش اين است كه ما از قرآن شريف استفاده مي‌كنيم، وقتي اسنان خودسازي مي‌كند تا مهذب شود، كار خداوند است. زمينه را ما فراهم مي‌كنيم اما خداوند است كه ما را مي‌سازد. لذا در آيه شريفه مي‌خوانيم:

    «وَ لَولا فَضْلُ الله عَلَيْكُمْ وَ ‌رَحْمَتُهُ مازَكي مِنْكُمْ مِنْ اَحَدٍ اَبَداً وَ لكِنَّ الله يُزَكّي مَنْ يَشاءُ وَ الله سَميعٌ عَليمٌ»[1]

    اگر دست عنايت خداوند نباشد و اگر فضل و رحمت خداوند نباشد، هيچكس نمي‌توند خود را مهذب كند. فقط كسي كه تهذيب مي‌كند خداوند است، چنانچه هدايت هم بدست خداست. خداوند بايد ما را هدايت كند زمينه‌اش دست ماست، ما بايد جدي باشيم و دعا كنيم و رابطه‌مان را با انجام واجبات و مستحبات با خدا محكم نمائيم تا زمينه فراهم شود. وقتي چنين شد نور خداوند خواهد آمد. مثالي بزنيم، البته اين مثال خيلي بعيد است، اما از يك جهت هم تقريب به ذهن مي‌كند.

    لامپ برقي را در نظر بگيريد، اين لامپ بايد براي خود زمينه را فراهم كند، تا كارخانه به او نور دهد، وگرنه اگر اتصالش را به كارخانه قطع كند، مثلاً سيم پاره شود يا اينكه در خود لامپ نقصي به وجود بيايد، خواه ناخواه نمي‌تواند نيروي لازم را براي ايجاد نور بگيرد. در اين عدم توانايي لامپ از كسب نيرو، تقصيري متوجه كارخانه برق نيست. نقص از كارخانه نيست، هر چه هست از قامت ناساز و بي‌خاصيت خود لامپ است كه رابطه‌اش را با كارخانه قطع كرده است. هر چه هست تقصير لامپ است كه سيمش متصل نيست. به عبارت ديگر زمينه براي اينكه از كارخانه نيرو بگيرد و نور بدهد فراهم نشده است.

    در انسان هم همينطور،‌ زمينه دست ماست، آمدن صفات خوب به جاي صفات رذيله هم همينطور براي همين هم به هر دو «تهذيب نفس» مي‌گوئيم، يا قرآن اسمش را «تزكيه» مي‌گذارد، يعني پاك كردن دل از ناپاكيها. تزكيه و تهذيب از خداوند است. «... وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ الله لَهُ نُوراً فَمالَهُ مِنْ نُورٍ» (كسي كه خدا برايش نوري قرار نداده، داراي نوري نيست) زندگي او تاريك است و وحشتناك. آنچه كه هست اين است كه ما بايد زمينه را فراهم كنيم، تا استعداد گرفتن نور در ما به وجود آيد. اگر ما در يك شيشه را محكم ببنديم و آن را در دريا بيندازيم، يك سال هم بماند يك ذره آب درون آن نمي‌رود آيا اين تقصير درياست يا تقصير شيشه‌اي است كه درش مسدود است. حالا به هر اندازه كه درش را باز كنيم، آب داخل آن مي‌شود اگر يك روزنه كوچك روي در شيشه ايجاد شود، آب ذره ذره به درونش نفوذ مي‌كند و اگر در شيشه را كاملاً برداريم، ناگهان پر از آب مي‌شود. همينطور است اگر كسي مهذب نشود و نور خدا در دل نتابد. اين تقصير درياي بيكران رحمت الهي نيست، تقصير خود اوست كه دلش را به صورت شيشه در بسته در آورده است، در شيشه دل را بايد باز كرد تا ناگهان مالامال از نور خدا شود و اگر هم نيمه باز باشد، كم‌كم نور در آن مي‌تابد. لذا شايد بيشتر از پنجاه مورد در قرآن به اين موضوع اشاره شده است:

    «سَواءٌ عَلَيهِمْ اسْتَغْفَرتَ لَهُمْ اَمْ لَمْ تَسْتَغفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ الله لَهُمْ، اِنَّ الله لا يَهْدِي القَومَ الفاسِقين[2]»

    «فَاِنْ لَمْ يَسْتَجيبُوا لكَ فَاعْلَمْ اَنَّما يَتَّبعُونَ اَهوائِّهُمْ وَ مَنْ اَضَلُّ مِمَّنِ اتبعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُديً مِنَ الله اِنَّ الله لا يَهْدِي القَوْمَ الظالِمين[3]»

    «ذلِكَ بِاَنَهُم استَحَبُّوا الحَيوةَ الدُّنْيا عَلَي الاخِرَةِ وَ اَنَّ الله لا يَهْدي القَوْمَ الكافِرينَ[4]»

    خدا، دست فاسق، ظالم و كافر را نمي‌گيرد، چون كاري كرده كه لياقت ندارد تا خداوند دستش را بگيرد، او خودش راه را مسدود كرده است[5].

    در اين آيه هم كه مي‌فرمايد: «وجعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لا يبصرون» منظور از «ما اين چنين كرديم»، شبيه اين است كه چراغی در اينجا باشد، معلوم است كه چراغ تمام فضاي اينجا را روشن مي‌كند. اگر كسي بيايد و چراغ را از اينجا ببرد، فضا تاريك مي‌شود. چه كسي تاريك كرده است؟ معمولاً اين موضوع را به دو صورت بيان مي‌كنند يا مي‌گويند: «فلاني چراغ را برد» و يا مي‌گويند: «فلاني اتاق را تاريك كرد» در حالي كه او فقط چراغ را برده و اصل تاريكی به او مربوط نيست. اين آياتي كه نسبت مي‌دهد: ما «غل» به گردنش انداختيم، ما برايش سد قرار داديم و زندگيش را تاريك كرديم، ما گمراهش نموديم، همه و همه معنايش اين است كه ما دست عنايتمان را از سرش برداشتيم، وقتي دست عنايت خداوند بالاي سر كسي نباشد. خواه ناخواه شيطانهاي انسي، شيطانهاي جني و صفات رذيله سراسر وجودش را مي‌گيرند. و وقتي نور خدا از دل برود، سراسر آن تاريكي محض مي‌شود. برگشت اين آيه شريفه و آيات ديگر در قرآن اين دو آيه است:

    «قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ المَلْكِ تُؤتيِ المُلكَ مَنْ تُشاءُ‌ وَ‌تَنْزِعْ المُلْكَ مِمَّن تَشاءُ وَ‌تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ و َ‌تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بَيدِكَ الخَيْرُ اِنَّكَ عَلي كُلِّ شِييٍ قَدير»[6]

    «اَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَءاهُ حَسَناً فَاِنَّ اللهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيهِمْ حَسَراتٍ اَنَّ اللهَ عَليمٌ بِما يَصْنَعُونَ[7]»

    «تذل من تشاء» معنايش اين است كه وقتي ما به او عزت نداديم خودبخود ذليل است. وقتي ما هدايتش نكرديم، خودبخود گمراه است. وقتي از كارخانه برق نيرو به آن نرسد خود بخود تاريك است. وقتي عنايت خداوند شامل حال انسان نشود خود بخود در غل و زنجير قرار مي‌گيرد. نفس اماره او را كنترل مي‌كند و بالاخره يك آدم به تمام معني «شقي» مي‌شود. بنابراين خداوند از اول تا آخر نسبت‌هاي فعلي را به خود داده است. اگر نسبت‌ها مثل عزت، نور و هدايت باشد معلوم است كه مربوط به خداوند است. اوست كه ما را مهذب مي‌نمايد، هدايت مي‌فرمايد، عزيز مي‌دارد و دنيا و آخرت ما را سعيد مي‌نمايد. اما اگر نسبت عكس اين صفات، به خداوند داده شود، يعني در قرآن بخوانيم خدا ذليلش كرده، خدا ضعيفش كرده، خدا براي او غل و وابستگي قرار داده و خدا برايش مانع و سد ايجاد كرده است، ‌برگشت به اين مطلب است كه خداوند به او نور نداده است پس سراسر وجودش ظلمت و تاريكي است.

    خداوند او را مهذب نكرده و هدايت ننموده پس سراسر وجودش شقاوت است و گمراهي و ضلالت.



    [1]ـ سوره نور آيه 21. و اگر فضل و رحمت خدا شامل شما نبود احدي از شما پاك و پاكيزه نمي‌شد، ليكن خدا هر كه را بخواهد منزه و پاك مي‌گرداند كه خدا شنوا و داناست.

    [2]ـ سوره منافقون، آيه 6 ترجمه: (اي رسول ما) خواه براي آنان(منافقين) طلب آمرزش بكني يا نكني، خداوند آنها را نمي‌بخشد، تحقيقاً خداوند قوم نابكار (و گنهكار) را هيچوقت هدايت نخواهد كرد.

    [3]ـ سوره قصص، آيه 50 ترجمه: پس (اي رسول ما) هرگاه به تقاضاي تو پاسخ نتوانند داد (اشاره به آيه قبل واتمام حجت پيامبر) در اين صورت بدان كه (اين مردم تنها پيرو هواي نفسند و كيست گمراه‌‌تر از آنكس كه راه هدايت خدا را رها كرده و از هواي نفس خود پيروي كند؟ البته خداوند وقم ستمكار (و معاند را پس از اتمام حجت) هرگز هدايت نخواهد كرد.

    [4]ـ سوره نحل، آيه 107. ترجمه: اين غضب و عذاب بر آنها بدين سبب است كه حيات فاني دنيا را بر حيات ابدي آخرت برگزيدند (آخرت را فداي دنيا كردند و به آخرت كافر شدند) و خدا هرگز كافران را هدايت نخواهد كرد.

    [5]ـ غير از اين سه گروه گنهكار، ستمكار و هوي‌پرست و كافر خداوند در قرآن سه دسته ديگر را كه هدايت نمي‌كند نام برده است: الف) اِنْ تَحْرِص علي هُدَيُهم فَاِنَّ الله لا يَهْدي مَنْ يُضِلُّ ترجمه: (اي رسول ما) گرچه بسيار حريص و مشتاق هدايت خلق هستي (وليكن) خدا گمراهان را (پس از اتمام حجت) هدايت نمي‌كند. (سوهر نحل آيه 37) ب) اِنَّ الله لا يَهْدي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفّار ترجمه: همانا خداي متعال دروغگوي ناسپاس را هدايت نمي‌كند (سوره زمر، آيه 3) ج) اِنَّ الله لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَابٌ ترجمه: خداوند البته كساين را كه اسراف‌كننده دروغگو هستند، هدايت نمي‌كند (سوره غافر آيه 28) پس مجموع كساني كه در اين چند آيه آمده و مورد لطف خداوندي نيستند، عبارتند از: گنهكار، ستمكار و هوي‌پرست، كافر، گمراه (معاند)، دروغگوي ناسپاس،‌و اسراف‌كننده دروغگو.

    [6]ـ سوره آل‌عمران، آيه 26. بگو اي پيغمبر! بار خدايا اي پادشاه ملك هستي، تو هر كه را خواهي ملك و سلطنت بخشي و از هر كه بخواهي بگيري و به هر كه خواهي عزت و اقتداردهي و هر كه را خواهي خوار گرداني، هر چيزي بدست توست و تنها تو بر هر چيز توانايي.

    [7]ـ سوره فاطر آيه 8: آيا آن كس كه كردار زشتش به چشم، زيبا جلوه‌گر شده و (از خودپسندي) هر بد كه مرتكب شده در نظرش نيكو آمده (مانند مرد متواضع و حقيقت بين است؟) خدا هر كه را خواهد گمراه سازد (يعني به گمراهي واگذارد) و هر كه را بخواهد هدايت فرمايد، پس تو «اي رسول گرامي» نفس شريف خود را بر هدايت اين مردم به غم و حسرت نينداز كه خدا به هر چه اينان كنند كاملاً آگاه است (و بر نيك و بدشان پاداش مي‌دهد).

    چاپ
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365