عنوان: بازنشر درس اخلاق معظّم‌له در آستانۀ 28 صفر
شرح:

بسم‌الله الرّحمن الرّحيم

«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»

به تناسب فرارسیدن سال‌روز شهادت سه معصوم بزرگوار يعني پيامبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم»، امام حسن مجتبی«سلام‌الله‌عليه» و امام رضا«سلام‌الله‌علیه»، در اين جلسه سه جملۀ اخلاقی از بيان مبارک آن سه نور مقدّس ذکر می‌کنم. اميد آنکه ضمن اظهار ارادت خدمت اهل بيت«سلام‌الله‌عليهم»، بتوانيم برداشت اخلاقی از آن بزرگواران داشته باشیم.

بازنشر درس اخلاق معظّم‌له در آستانۀ 28 صفراز همۀ شما تقاضا دارم تصمیم بگیرید این سه جملۀ اخلاقی را از این سه بزرگوار اسوه کنید و در زندگی به آن عمل نماييد تا هم خیر دنیا و هم خیر آخرت نصيب شما شود و هم مشکلات زندگي شما حل شود. با توجه و عمل به سه روايتي که در ادامه بيان مي‌شود، به سعادت دنیا خواهيد رسيد و در آخرت نيز مورد شفاعت آن سه معصوم بزرگوار واقع خواهید شد.

 

آخرين وصاياي پيامبر اکرم(ص)

پیغمبر اکرم در آخرين روزهاي حيات مبارک، به مسجد آمدند و به‌خاطر وضعيّت نامساعد جسماني، نماز را نشسته خواندند و مأمومین ایستاده اقتدا کردند. سپس روی پلۀ اوّل منبر نشستند و جمله‌اي را که شايد بيش از هزار  مرتبه در هر فرصتي براي مردم فرموده بودند، بازگو کردند. اين سخن رسول خدا«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» افتخاري براي شيعه است و علماي مسلمان، اعمّ از شيعه و سنّي، آن را در کتاب‌های معتبر خود، نقل کرده‌اند[1]

«إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُمَا لَنْ‏ يَفْتَرِقَا حَتَّى‏ يَرِدَا عَلَيَ‏ الْحَوْضَ‏ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ مُسَبِّحَتَيْهِ وَ لَا أَقُولُ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ الْمُسَبِّحَةِ وَ الْوُسْطَى فَتَسْبِقَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَا تَزِلُّوا وَ لَا تَضِلُّوا وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ فَتَضِلُّوا»[2]

من از میان شما می‌روم و دو چیز گران‌بها برای شما می‌گذارم: یکی قرآن و دیگری عترت؛ قرآن منهای عترت ناقص است و عترت منهای قرآن ناقص است. دين شما وقتی تامّ و تمام است که به یک دست شما قرآن و به دست دیگر عترت باشد. پيامبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» به طور مکرّر عترت را نيز معرّفي کرده‌ و حتّي آنان را با نام و نشان مشخّص فرموده‌اند. در بعضی از روایات، پیغمبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» فرموده‌اند: ائمۀ بعد از من دوازده نفر هستند. بعضی اوقات از ايشان با عنوان خلفاي دوازده‌گانه نام ‌برده‌اند. گاهي نيز اولواالامر در قرآن را عترت معنا کرده‌اند[3]:

«أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[4]

بنابراين پیغمبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» فرمودند: مسلمان کسي است که به یک دست قرآن و به دست دیگر عترت دارد؛ اگر تمسک به این دو باشد، سعادت است؛ امّا اگر تمسّک به هر دو نباشد و یا یکی از این دو نباشد، آنگاه شقاوت و گمراهی است.

پس از آن، رسول خدا«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» به خانه آمدند و همۀ خواص جمع بودند و اطاق پر بود. خاصّه و عامّه می‌نویسند که پيامبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» فرصتی به دست آوردند و فرمودند قلم و دوات بیاورید تا براي شما جمله‌اي بنويسم که گمراه نشويد. پيغمبري که در تمام مدّت عمر مبارکشان چيزي ننوشته بودند، الان می‌خواستند بنویسند؛ امّا نگذاشتند، بلکه برخي به پیغمبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» جسارت کردند. آن حضرت همه را به جز اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» و حضرت زهرا«سلام‌الله‌عليها» از اطاق بیرون کردند. سپس امام حسن و امام حسين«سلام‌الله‌عليهما» آمدند و روي سينۀ پيغمبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» بودند و آنگاه آن حضرت از دنیا رحلت فرمودند.

این مطالب، حرف‌‌هايي نيست که فقط شيعيان بگويند، بلکه کتاب‌های معتبر اهل سنّت، پر از بيان اين وقايع است. خلاصه آنکه رسول خدا«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» رستگاري ما را مرهون متابعت از قرآن و عترت مي‌دانستند و تمسّک به هردو را وظيفۀ مسلمانان خواندند. همراهي قرآن و عترت هميشه بوده است و تا زمان ظهور که همۀ ظلم‌ها نابود مي‌گردد و جهان پر از عدل و داد شده و اسلام به دست حضرت ولي عصر«ارواحنافداه»، سراسري مي‌شود و پس از آن تا قيامت و وارد شدن بر رسول اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» با هم و در کنار يکديگرند.

 

توصيۀ امام مجتبي(ع) هنگام شهادت

يکي از ياران امام مجتبي«سلام‌الله‌عليه» در آخرين لحظات حيات مبارک آن حضرت خدمت ايشان رسيد و ديد حال آن حضرت وخيم است. از فرصت استفاده کرد و براي افزايش معرفت ديني، از ايشان خواست نصيحتي به او بفرمايند. امام«سلام‌الله‌عليه» در يک روايت، سه نصیحت به او فرمودند:

«اسْتَعَدَّ لِسَفَرِكَ وَ حَصِّلْ زَادَكَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِكَ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ تَطْلُبُ الدُّنْيَا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُكَ... وَ اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ‏ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لِآخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً وَ إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِيرَةٍ وَ هَيْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏»[5]

در نصیحت اول فرمودند: پيش از آن‌که شب اوّل قبرت برسد و زاد و توشه‌ای نباشد، مهیّای مرگ باش. ياد مرگ، در روند زندگي انسان بسيار تأثيرگذار است و علمای علم اخلاق دستور مي‌دهند در هر روز هفت هشت مرتبه به یاد مرگ باشید.

جملۀ دوّم آن بود که فرمودند در زندگی باید کوشا و جدّی و فعال باشید و هم براي دنيا و هم برای آخرت کار کنيد. در دنیا چنان جدی و فعّال و محکم‌کار باشيد که گويي مي‌خواهد آن کار تا قيامت باقي بماند، راجع به آخرت نيز بايد چنان جدّي باشيد که گويا امشب، شب اوّل قبر شماست. اگر بدانيد امروز از دنيا مي‌رويد، چگونه زاد و توشه تهيه مي‌کنيد؟ بايد هميشه چنين باشيد. ائمّۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» هميشه به شیعيان سفارش مي‌کردند که باید دو بال برای پرواز داشته باشند، يکي بال جدیت و تلاش و کوشش برای دنیا و ديگري بال تلاش براي آخرت. مؤمن حقيق هم بايد دنياي خود را اباد کند و هم آخرت خويش را بسازد.

آن حضرت در سوّمين نصيحت فرمودند: اگر می‌خواهید در میان مردم عزیز باشید، اگر می‌خواهید در میان مردم داراي ابهّت و شخصيّت باشید، اگر می‌خواهید محبّت شما در دل‌ها باشد و بر دل مردم حکومت کنید، بايد از گناه اجتناب کنيد و رابطۀ خود را با خداي سبحان محکم نماييد. لباس ذلّت  معصيت را از تن درآوريد و لباس تقوا بپوشيد. در اين صورت، در دنيا و آخرت عزیز هستید و ابهّت اجتماعی پیدا می‌کنید.

 

روايت مهم و ارزشمند امام رضا(ع)

حضرت امام رضا«سلام‌الله‌علیه» را به اجبار، امّا با ظاهرسازي و تشریفات، از مدينه به سمت طوس حرکت دادند. در طي مسير از مدينه تا خراسان، معمولاً از بيابان‌ها و بي‌راهه‌ها مي‌رفتند، امّا وقتي به نيشابور رسيدند، چاره‌اي جز گذر از ميان شهر نديدند؛ لذا کاروانيان مجبور شدند در نيشابور بمانند تا مردم به استقبال بيايند. خصوصيات دقيق آن استقبال را نمي‌د‌انيم؛ امّا آنچه تاریخ‌نویسان سنّی و شیعه نوشته‌اند، حاکي از آن است که استقبال عجیب و بي‌نظيری از امام رضا«سلام‌الله‌علیه» صورت گرفت. استقبال چنان گسترده بود که نگذاشتند امام رضا«سلام‌الله‌علیه» به ميان مردم بيايند و آن حضرت در هودجي سوار بودند. مردم همه می‌خواستند امام رضا«سلام‌الله‌علیه» را ببینند، امّا مأموران اجازه‌ ندادند. وقتي حضرت رضا«سلام‌الله‌علیه» در وسط جمعیت قرار گرفتند، خود حضرت پردۀ کجاوه را کنار زدند. مسلّماً با ديدن چهرۀ مبارک امام رضا«سلام‌الله‌علیه» شور و شعف و احساسات مردم برانگيخته شد. همه از آن حضرت خواستند تا يک جمله و روايتي براي ايشان بگويند. حضرت نيز روايتي فرمودند که به روايت «سلسلة الذهب» معروف شد؛ زيرا سندهاي آن بسيار عالي و طلايي است. امام رضا«سلام‌الله‌علیه» روايت را قول پدرشان و ايشان از پدرشان تا اميرالؤمنين«سلام‌الله‌علیه» نقل کرده‌اند و اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌علیه» از پیغمبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» و ايشان از جبرئيل و جبرئیل هم از طرف خدا آن را نقل کرده است. حضرت با اين سلسله سند فرمودند که خداوند سبحان فرمود:

«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي‏ فَمَنْ‏ دَخَلَ‏ حِصْنِي‏ أَمِنَ‏ مِنْ‏ عَذَابِي»

خداوند متعال کلمۀ «لا اله الاّ الله» را حصن و قلعۀ محکم خود قرار داده که هرکسي در آن وارد شود، از آتش جهنّم ايمن است.

حضرت رضا«سلام‌الله‌علیه» پردۀ هودج را انداحتند و احساسات بالا گرفت. حضرت دوباره پرده را کنار زدند و به مردم رو کرده و فرمودند: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»[6]

يعني کلمۀ «لا اله الاّ الله» برای کسی که ولایت داشته باشد، قلعۀ محکمی است. بر اين پايه، اگر شیعه با ولايت وارد قلعۀ «لا اله الا الله» شود، مصونیت دارد و به جهنّم نخواهد رفت. 

امام رضا«سلام‌الله‌علیه» وقتي به طوس آمدند، يکي از کارهاي ايشان، برگزاري جلسه‌هايي براي احياء و گسترش تشيّع بود و باي اين کار خود، توانستند تشيّع را سرتاسري کنند. آن حضرت در يکي از جلسه‌هاي خود، روايتي مشابه روايت قبل را بيان کردند و فرمودند:

«وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»[7]

این روايت نيز «سلسلة الذهب» است؛ یعنی امام رضا«سلام‌الله‌علیه» از پدرشان و پدرشان از پدرشان نقل مي‌کنند تا سند به امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» می‌رسد و امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» از پیامبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» و ايشان از جبرئیل و جبرئیل از طرف خدا فرموده است که ولایت امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» قلعۀ محکم خداست، هرکه وارد این قلعه شود، از آتش جهنّم مصونیت دارد و بهشت برای اوست.

 

نيم نگاهي به برخي از اقسام توحيد

توحيد ذاتي

توحید ذاتی آن است که همۀ مردم، اعمّ از باسواد و بی‌سواد معتقدند اوّلين از اصول دين، توحيد است؛ يعني خدا يکي است و دو ندارد. پذیرفتن این معنا آسان است و همه پذیرفته‌اند و براهين بسياري مانند برهان نظم، برهان فطرت و برهان امکان بر آن دلالت دارد. کسي پيدا نمي‌شود که قائل به دو ذات مقدّس به نام خدا باشد؛ لذا پذیرش آن آسان است.

 

توحيد عبادي

قسم ديگر توحيد که پذیرفتن آن مشکل است و همۀ انبياء و اولياء بر آن تأکيد فرموده‌اند، توحید عبادی است، توحید عبادی آن است که هميشه در کارهاي خود، پیرو خداي سبحان باشید. اگر پیرو شیطان يا هوی و هوس باشید، مشرک خواهيد بود. قرآن کريم مي‌فرمايد:

«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ ، وَ أَنِ اعْبُدُوني‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ»[8]

اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد، زيرا وى دشمن آشكار شماست؟ و اينكه مرا بپرستيد اين است راه راست!

در آیۀ دیگري می‌فرماید:

«أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ»[9]

یا رسول الله! می‌خواهید مشرکي را به شما نشان دهم؛ او کسی که هم خدا را می‌پرستد و هم هوی و هوس را؛ هم هوی پرست است و هم خداپرست؛ بت او، در درون اوست؛ بت او، شیطان درون و برون اوست؛ لذا اينکه انسان فقط خداي سبحان را بپرستد، مشکل است. اگر کسي واقعاً بتواند اينگونه شرک را از خود دور کند، وارد قلعۀ محکم الهي می‌شود و جهنّم بر او حرام است؛ ولي اگر نتواند فقط خداپرست باشد و در کنار خدا، شيطان و هوي و هوس دروني را نيز متابعت کند، توحيد عبادي ندارد.

کلمۀ «لا اله الاّ الله» بسيار تقدّس دارد و پذيرفتن معنای دوّم اين عبارت مقدّس، کار سختي است و به تقوا و اهتمام به واجبات و مستحبّات و ترک محرّمات و مکروهات نياز دارد. اگر کسي از گناهان اجتناب نکند؛ دروغ بگوید، تهمت بزند و ظلم کند، نه تنها از فرمان خداوند متعال سرپيچي کرده، بلکه در حقيقت شیطان را عبادت کرده است. چنين فردي اگر نماز بخواند، خداوند را عبادت کرده است، امّا وقتي گناه مي‌کند، از بت دروني خود، پيروي نموده و او را عبادت کرده است. بت‌پرستي فقط اين نيست که مجسمه‌اي را درست کنند و در مقابل او سجده کنند يا آن را بپرستند؛ اينکه عين حماقت است؛ امّا گاهي انسان در حالي که به ظاهر عاقل است، بت‌پرست است. بت او، هوي و هوس اوست که از آن متابعت مي‌کند. کسي که پيرو نفسانيّات است، شيطان درون و شيطان برون او، به مثابۀ دو بتي هستند که آنها را مي‌پرستد.

 

توحيد افعالي

توحيد افعالي به اين معناست که هيچ مؤثّري در عالم هستي جز خداي سبحان وجود ندارد. انسان به جايي برسد که هیچ مؤثری در جهان نبیند، جز خدا. اين قسم از توحيد، مختص به خواص است و بزرگان و اهل دل عمدۀ معناي «لا اله الاّ الله» را در اين قسم مي‌دانند. تحقّق اين قسم از توحيد، بسيار مشکل است. اگر کسی بگوید توحيد افعالي دارد، بيشتر تخيّل کرده است، مگر آنکه از خواص باشد و به‌‌ راستي به مقام‌هايي رسيده باشد و تحت عنايت الهي، رشد کرده باشد.

 

اهميّت توحيد عبادي

گرچه توحيد منقسم به چهار قسم : «توحيد ذاتي»، «توحيد صفاتي»، «توحيد عبادي» و «توحيد افعالي» مي‌شود، امّا تحقّق توحيد عبادي اهميّت بيشتري دارد؛ زيرا معناي اوّل و دوّم از توحيد، يعني توحيد ذاتي و صفاتي براي همه، به خصوص شيعيان مشخّص است. توحيد افعالي نيز مربوط به عموم مردم نيست و کسب آن، مشکل است؛ امّا آنچه از همه می‌خواهند، تحقّق توحید عبادی است.

پیامبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» در جهت تحقّق توحيد عبادي به بت‌پرستان می‌فرمودند: به جای بت‌پرستی، «لا اله الاّ الله» بگویید تا رستگار شوید. این معنای توحید عبادی، لازم و ضروري است و بدون آن، بت‌پرست خواهيم بود، امّا مرتبه‌اي از توحيد عبادي که انسان را وارد قلعۀ محکم الهي مي‌کند، اين مرحله نيست. بلکه در عمل، بايد توحيد عبادي داشته باشيم. همۀ پيامبران نيز براي همين آمده‌اند که ما را موحّد به توحید عبادی کنند.

عبارت امام رضا«سلام‌الله‌علیه» در ادامۀ روايت سلسلة الذهب که فرمودند: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» نیز همین است. اگر ولایت نباشد، توحید هیچ کاری نمی‌تواند بکند. ولايت است که توحيد را به خوبي معرّفي مي‌کند.

 

معاني ولايت‌پذيري 

ولایت داشتن سه معنا دارد: یک معنا آن است که از نظر اعتقاد، امیرالمؤمنین علی«سلام‌الله‌علیه» را خلیفۀ بلافصل پيامبر اکرم«صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم» بدانیم و معتقد به دوازده امام بعد از پيامبر اکرم باشيم؛ چنان‌که آن حضرت ايشان را معرّفي کردند و مشخصّات هر کدام را بيان فرمودند. الحمدلله شیعه این نعمت بزرگ را دارد و بايد از اين لحاظ شاکر باشد. جمعيّت مسلمانان بسيار زياد است، امّا فقط شيعيان هستند که اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌علیه» را به عنوان خلفيۀ بلافصل پيامبر اکرم قبول دارند و اولي‌الامر قرآن را اميرالمؤمنين و يازده فرزند او «سلام‌الله‌علیهم» مي‌دانند.

معنای دوم ولايت، تعظيم شعائر است. بحمدالله مجالس عزاداري و جشن اهل بيت«سلام‌الله‌علیهم»، در سراسر سال، به خصوص در محرّم و صفر به خوبي بين شيعيان برگزار مي‌شود و اين مجالس، شعار شيعه است. شيعه، شعار «أشهد انّ علیاً ولی الله» دارد و بايد شکر اين نعمت‌ها را به جا آورد.

سوّم معنا، متابعت از اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم» است. عليرغم اعتقاد و شعار که به خوبي بين شيعيان رواج دارد، امّا متأسّفانه آن‌چنان که شايسته است، متابعت وجود ندارد و در عمل به دستورات حضرات معصومين«سلام‌الله‌علیهم» کوتاهي مي‌شود. 

شيعۀ حقيقي کسي است که از نظر عقیده، ولایت داشته باشد، از نظر زبان و شعار، ولایت داشته باشد و از نظر عمل، بهترين متابعت‌ها را از سيرۀ اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» داشته باشد.

در سيرۀ امام حسن مجتبي«سلام‌الله‌علیه» مي‌خوانيم: موقع نماز، رنگ چهرۀ  ايشان تغییر می‌کرد. پس از وضو و تطهير، بهترین لباس‌ها را می‌پوشیدند و به مسجد می‌آمدند، در حالی که بدنشان از خوف خدا لرزه داشت، با جملۀ «إِلَهِي ضَيْفُكَ‏ بِبَابِكَ‏ يَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاكَ الْمُسِي‏ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدِي بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ يَا كَرِيم‏»[10] وارد مسجد و مشغول نماز مي‌شدند.

قانون مواسات امام دوّم در زندگي، چنين بود که همه ساله، چندین بار اموالشان را بين خود و فقراء و ضعفاء تقسيم مي‌کردند و هرچه مي‌توانستند به مردم خدمت مي‌کردند و به آن توصيه مي‌فرمودند.

حال چگونه مي‌توانيم ادّعا کنيم پيرو چنين امامي هستيم، در حالي‌که از سيرۀ او غافل و دوريم؟! شيعه، وقتي به امام حسن«سلام‌الله‌علیه» و ساير ائمّه«سلام‌الله‌علیهم» مشابهت داشته باشد، مي‌تواند خود را شيعه بنامد و مشمول اين روايت گهربار شود که خداي سبحان فرموده است: «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»، در غير اين‌صورت، رستگاري مشکل است.



[1]. اين روايت به عبارات مختلفى نقل شده كه مهم‏ترين دليل اختلاف عبارات آن، تعدّد صدور آن در مواقع مختلف است. جهت آگاهي از منابع اين روايت در کتب مختلف اهل سنّت ر.ک: احقاق الحق، ج 9، ص 309 تا 375.

[2]. الکافي، ج 2، ص 415.

[3] . ر.ک: رسالۀ توضيح المسائل ص 506 تا 512

[4]. نساء، 59.

[5]. کفاية الاثر، ص 226.

[6]]. عيون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 135.

[7]. عيون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 136؛ اين روايت را اهل سنّت نيز از قول رسول خدا(صلّي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم) نقل کرده‌اند که حضرت فرمودند: «قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي‏ فَمَنْ‏ دَخَلَ‏ حِصْنِي‏ أَمِنَ‏ مِنْ‏ عَذَابِي.‏»[شواهد التنزيل، ج 1، ص 170]

[8]. يس‏، 60 و 61.

[9]. الجاثية، 23.

[10]. مناقب آل ابي‌طالب، ج 4، ص 14.