عنوان: شرح اخلاقی برخی آیات قران کریم
شرح:

أعوذ بالله من الشّیطان الرجیم  بسم الله الرّحمن الرّحیم رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ يَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی يَفْقَهُوا قَوْلِي‏

بحث چهارشنبه‌هاي ما رسيد به بحث فوق‌العاده و چند جلسه درباره‌ي آن صحبت کردم و چون بحث خيلي مهم است، مخصوصاً براي ما طلبه‌ها، آنگاه بنا شد چند جلسه ديگري در آن باره بحث کنم.

بحث اين بود که انسان به جايي نمي‌رسد مگر با کار و تلاش و کوشش. ما طلبه‌ها در وقتي مي‌توانيم اين تشيّع را و اين فقه غناي تشيّع را از اين نسل به نسل آينده منتقل کنيم که جداً کار و تلاش و کوشش شبانه روزي داشته باشيم، و الاّ در هفته‌ي گذشته مي‌گفتم اگر نتوانيم اين کار را بکنيم، خيانت است. خيانت به امام صادق و خيانت به شاگردهاي امام صادق است. همه‌ي ائمه مخصوصاً امام صادق «سلام‌الله‌عليه» اين فقه تشيع را با آن همه زحمتها از نسلي به نسلي منتقل کردند تا اينکه به ما رسيده است و ما بايد اين روايات اهل بيت و مخصوصاً اين فقه تشيّع را به نسل آينده منتقل کنيم و اين کار و تلاش و کوشش مي‌خواهد. لاأقل همه بايد هفت هشت ده ساعت روي اين فقه تشيع کار کنيم. الان نيست اما در زمان ما و قبل از ما تا برسد به شاگردهاي امام صادق، اينها علاوه بر اينکه مطالعه داشتند، مباحثه هم داشتند. علاوه بر اينکه مباحثه داشتند، پيش مطالعه هم داشتند و در بحرانها توانستند با تمحلّهايي فقه شيعه را از نسلي به نسل ديگري دهند تا اينکه به ما رسيده است. آن درسي که مباحثه نداشته باشد و پيش مطالعه نداشته باشد، حرف خوب زدن در درس نداشته باشد، آنگاه اين فقه نمي‌تواند ريشه دار شود. جمله‌اي در ميان ما طلبه‌ها بود و الان کم کم بيرنگ شده است. مي‌گفتيم درس بي مباحثه مثل سلطنت بي سياست است و مثل مال بي تجارت است. همينطور که آن دو به جايي نمي‌رسد، درس بدون مباحثه هم به جايي نمي‌رسد. لذا من از اساتيد سراغ دارم که مباحثه دو سه ساعته و مباحثه دسته جمعي و ان قلت قلتهاي برازنده داشتند تا اينکه يک مباحثه را حل کنند.

بارها و بارها حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» علاوه بر اينکه يک مباحثه لجنه‌اي و دسته جمعي داشتند، اما در آخر کار با تأکيد فراواني در آن منشور سياسي ـ الهي مي‌گفتند طلبه!‌فقه جواهري داشته باش و فقه پويا و فقه اختصاري و غيره کسي را به جايي نمي‌رسد.

هفته گذشته مي‌گفتم آقاي داماد «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» بعضي اوقات مي‌گفتند ديشب هشت ساعت روي اين مسئله کار کردم. درسي که يک روز باشد و يک روز نباشد و يک تفريح باشد،‌به جايي نمي‌رسد اما يک حرف هم اين جمله هفته گذشته من است که اگر به جايي نرسد و اين نسل تمام شود و نتوانند اين فقه جواهري را به نسل آينده منتقل کنند، يک خيانت به امام صادق و يک خيانت به شاگردهاي امام صادق است. پس کار مي‌خواهد. هفته گذشته مي‌گفتم نبوغ نمي‌خواهد البته اگر باشد خوب است اما شرط نيست. استعدادهاي بالا هم نمي‌خواهد و رفاه هم نمي‌خواهد بلکه رفاه ضرر دارد. مرحوم علامه مجلسي در بحار در جلد اول نقل مي‌کند که خدا گفته است من علم را در فقر قرار دادم. ديگران در غني مي‌خواهند وبه جايي نمي‌رسند. پس بايد کار و تلاش و کوشش کرد. من يادم نمي‌رود که مي‌خواستند مدرسه دارالشفاي قم را بسازند، بعد از اينکه حضرت امام به قم آمدند و ماندند. حضرت امام اجازه نمي‌دادند و مي‌گفتند که ما طلبه‌ها با طلبگي جلو آمديم و اجازه دهيد همينطور جلو رويم. بالاخره زور شدند و اجازه‌اي از حضرت امام گرفتند. مرادم اينجاست که وقتي حضرت امام مي‌خواست اجازه دهد، فرموده بود هر خشتي که روي خشت بگذاريد، يک خشت از طلبگي برمي‌داريد. الان به اين رسيديم و مي‌فهميم که حضرت امام چه چيزهايي در نظر مبارکشان بود. پس تلاش و کوشش مي‌خواهد. درحالات شاگردان امام صادق نقل مي‌کنند که بعضي اوقات بحران بود و نمي‌توانستند خدمت امام صادق برسند. راوي مي‌گويد با تمحلي خدمت امام صادق رفتم و ديدم «والباب عليه مغلق و السد علي مرخي»، دربسته و پرده افتاده است و امام صادق تنها در اطاق است. حال يکي از اينها مسئله‌ ازدواج برايش جلو آمده بود و نمي‌توانست خدمت امام صادق برسد و مرتب مي‌آمد در کوچه و برمي‌گشت. ناگهان ديد خيارفروشي مي‌گويد «من يشتهر الخيار»، اين هم به نظرش رسيد که اينطور بگويد. آمد طبق خيار را از او خريد. اين شخص از تجاربوده و زنش را طلاق داده بوده و نمي‌دانسته آيا اين طلاق مطابقت با روش شيعه دارد يا نه. اين طبق خيار را روي سرش گذاشت و خيارفروش شد. آمد در خانه امام صادق و در زد و جلو رفت و بالاخره امام صادق آمدند و به عنوان جمع کردن خيار به مسئله او گوش مي‌دادند تا بالاخره مسئله‌اش را گفت و امام صادق شنيد و جواب مسئله را داد و امام صادق فرمودند برو که اگر بفهمند تو را مي‌کشند. امام صادق هم در خانه رفتند و اين هم طب خيار را در کوچه گذاشت و فرار کرد. فقه اينگونه به دست ما رسيده است. حال شده به اينجا که سنّي با آن همه دولت و آن همه پول،‌ششصد روايت در فقه دارد و اما وسائل ما سي هزار روايت دارد. به اين غناي در تشيع مي‌گويند. اين سي هزار روايت اينگونه به دست ما رسيده است با زحمت و مشقت.

ابن ابي عمير يک طلبه است البته بعد ملاّ شد يعني احترام خاصي براي او قائل شدند اما يکي از طلبه‌هاي امام صادق بود و او را به جرم اينکه شاگرد امام صادق است، گرفتند و زندان کردند. هفت سال محکوم به زندان شد. در اين هفت سال محکوم به بيست و يک هزار تازيانه شد. عصر به عصر براي اينکه هم تماشاگري سنّيها باشد و هم ارعاب شيعه باشد، اين طلبه را در جايي که جمعيت بود، مي‌آوردند و تازيانه به گُرده او مي‌زدند تا غش مي‌کرد. او را در آب مي‌انداختند وبه زندان مي‌بردند و فرداعصر دوباره همينطور مي‌کردند. اموال و خانه‌اش را مصادره کردند،‌لذا رواياتش از بين رفت. از همين جهت وقتي آزاد شد، گفتند مرسلات ابن ابي عمير حجت است. يعني آنها که به مقام ابن ابي عمير نرسيدند، بايد رواياتشان مسند باشد و از اين عادل و از آن عادل باشد تا برسد به امام صادق. اما مرسلات ابن ابي عمير حجت است براي اينکه مقامش به اندازه‌اي بالاست که همين مقدار که بگويد قال الصادق، مراجع و فقها و روات،‌رواياتش را قبول مي‌کنند. اما کي به اين مقام رسيده و کي ابن ابي عمير توانسته تشيع را از نسلي به نسل ديگر دهد با بيست و يک هزار تازيانه و با هفت سال زندان وبا مصادره‌ي اموال. ما همينطوري مي‌خواهيم ملاّ شويم و نمي‌شود. ما افت علم داريم و اين يک خيانت است. ما بايد مواظب فقه جواهري باشيم و اين کار و زحمت دارد و محروميتها دارد. بي رنج فقه جواهري ميسّر نخواهد شد. طلبه‌ها! کسي توانست فقه را از نسلي به نسل ديگر دهد که کار کرد و زحمت کشيد. البته اين يک بال است و بال ديگرش تقوا و صبر و شکيبايي در محروميّتهاست و بايد با اين دو بال جلو رفت تا بتوانيم تشيّع را از نسلي به نسل ديگر دهيم. يکي تقوا و محروميتها به خاطر خدا و دوم کار و تلاش و کوشش شبانه روزي. ثواب زيادي هم دارد و ثوابش اينست که مثلاً اگر اين جلسه ما جلسه علم باشد، مرحوم علامه مجلسي نقل مي‌کنند که ملائکه مي‌آيند و بالهايشان را پهن مي‌کنند و ما روي بالهاي ملائکه مي‌نشينيم و وقتي به مقامشان و بالا رفتند، افتخار مي‌کنندکه بالهاي ما فرش براي طلبه‌ها شد.

کارهاي ما و مطالعه ما و نشست ما از جبهه بالاتر است. «مدادالعلماء افضل من دماء الشهداء». البته بايد چنين باشد و استحقاقي هم هست و تفضلي نيست. به راستي مستحق است. اگر اين نسل بتواند تشيع را به نسل ديگر منتقل کند، نه صرف تشيع که تا سرحد عشق علي را دوست دارد و اين نيست که شعار شهادتين در اقامه و اذان داشته باشد، البته اين خوب است و بايد باشد و من واجب مي‌دانم اما اين بحث ما نيست بلکه بحث ما عمل است. يکي اينکه مردم چگونه عمل کنند و تشيع را از نسلي به نسل ديگر دهند و مهمتر و لازمتر اينکه ما طلبه‌ها وظيفه‌اي داريم که خيلي سنگين است و از اوجب واجبات است و کوتاهي در آن خيانت است و کوتاهي در آن در روز قيامت سوال و جواب شاگردان امام صادق با ماست. مي‌پرسند براي تشيع چه کردي! من در حالي که کاسب بود طلبه هم بودم. اما اينگونه که وقتي مي‌فهميدم امام صادق مي‌تواند درس دهد، لاأقل هزار نفر به بالا مي‌رفتيم. مي‌گفت در مسجد پيغمبر اکرم ديدم هزار طلبه هستند. گفته بودند هرکه درس ابوحنيفه رود يک درهم به او مي‌دهيم و هرکه به درس امام صادق رود يک درهم از او مي‌گيريم. آن فرد فعله مي‌رفت يک روز کار مي‌کرد و يک درهم مي‌گرفت و روز ديگر به درس مي‌رفت و يک درهم را مي‌‌‌داد تا بتواند به درس امام صادق رود. درحالي که خودش فعله بود و زن و بچه‌اش گرسنه بودند.

اين بحار علامه مجلسي لاأقل يک ميليون روايت دارد. هم اخلاق است و هم اعتقادات است و هم احکام است. اين فعله‌ها و کاسبهاي جزء اينها را دادند. البته کاسبهاي کلي مثل تاجر و غيره هم بودند. اما طلبه بودند و نه طلبه‌ي اسمي بلکه پخش بودند اما مهيا بودند براي اينکه بتوانند اين تشيع را از نسلي به نسل ديگر دهند و اين کاررا کردند. اگر آنها نبودند ما الان تشيع نداشتيم و يا يک تشيع آبکي داشتيم. ما اگر تشيع داريم و آن غنا را در فقه و اخلاق و آن غنا در اعتقادات را داريم، مرهون اين طلبه‌هاي امام صادق است. البته ائمه طاهرين «سلام‌الله‌عليهم» مخصوصاً از زمان امام باقر به بعد طلبه داشتند اما خيلي کم بود ولي جدي بودند.

در قبرستان وادي السلام دو طلبه همديگررا ملاقات کردند. پرسيد کجا بودي؟ گفت رفتم براي اخذ روايات از فلاني. پرسيد روايت ثقلين را مسنداً از او گرفتي؟ گفت نه. گفت خاک بر سرت کنند. رفتي تا مدينه و روايت ثقلين را مسنداً نگرفتي و برگشتي. آن شخص به خانه نرفت و از وادي السلام به مدينه رفت و روايت ثقلين را مسنداً گرفت و برگشت. به اين طلبه مي‌گويند و کسي که مي‌تواند تشيع را از نسلي به نسل ديگر دهد. اين از اوجب واجبات است و مواظب باشيد که کوتاهي نکنيد. مواظب باشيد، الان تشيع در مخاطره است. يکي در مخاطره است به واسطه سياستهاي غلط يعني دنياي استکباري پشت به پشت يکديگر کرده و تشيع را و فرهنگش رانابود کند.

يکي هم تشيع در مخاطره است براي اينکه اين روايات اهل بيت را که هم اخلاق است مثل بحار علامه مجلسي و هم احکام مثل رساله‌هاي مراجع که هفتاد هشتاد سال زحمت مي‌کشد و رساله مي‌نويسد. رساله عمر هفتاد هشتاد سال يک طلبه است. و هم اعتقادات، اين صاحب عبقات «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» به راستي يک افتخار براي تشيع است و اين کتاب عبقات را که درباره ولايت است، تنها و در غربت کار مي‌کرد و خسته مي‌شد و مي‌خوابيد و وقتي نمي‌توانست مطالعه کند، کتاب را روي سينه مي‌گذاشت و مطالعه مي‌کرد که کم سينه او زخم شد. بالاخره توانست عبقات که الان صد جلد است، به تنهايي نوشت.

مرحوم علامه اميني «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» خيلي کار کرده و الغدير را نوشته و به تنهايي نوشته است. درحالي که دشمن داشته و پول هم نداشته است. اما جديّت مرحوم علامه اميني اينست که به خاطر يک روايت گاهي از اين مملکت به مملکت ديگر مي‌رفت و چه التماسها به صاحب کتابخانه مي‌کرد که بتواند يک روايت از کتابي بگيرد و در الغدير بياورد و تنها توانستند دوازده جلد الغدير بنويسد که انصافاً‌يک افتخار است. ما بايد اين سه چيز تشيع يعني احکام و اخلاق و اعتقادات را از نسلي به نسل ديگر دهيم. بدانيد که اين را داريم و سني اين را ندارد. سني صحاح سته دارد که چندين ميليون روايت در آن هست اما رواياتي که از پيغمبر اکرم باشد شايد به صد روايت هم نرسد مابقي از ابي هريره‌ها و کعب الاحبارها و افراد درباري و پولپرست است. نه در اخلاق و نه در اعتقادات و نه در احکام روايت دارند. استاد بزرگوار ما آقاي بروجردي مي‌فرمودند اينها ششصد روايت در فقه دارد که يک ثلث آن از عايشه و يک ثلث از ابي هريره ها و يک ثلث از کعب الاحبارهاست. پس سني ندارد اما شيعه در علم و در تشيع غنا دارد و  بدانيد اين غنا را از صفر شروع کردند و با محروميتها و زجرها و زندانها و شهادتها آوردند. خيلي اوقات طلبه‌ها را دسته جمعي مي‌گرفتند و در زندان تاريک و در زيرزمين مي‌کردند و يک نان مي‌دادند که يک ثلثش خاکستر بود دميري در حيات الحيوان مي‌گويد يک نان مي‌دادند که يک ثلثش خاکستر بود. اينها مي‌مردند اما آنهارا دفن نمي‌کردند و آنها مي‌گنديدند و از بوي گند آنها ديگران مي‌مردند و بعد طاق را بر روي همه خراب مي‌کردند و گور دسته جمعي درست مي‌کردند. اين طلبگي اينطور به ما رسيده است، حال اگر شما جوانها کوتاهي کنيد!

درجاتش عاليست عاليتر، استاد بزرگوار ما آقاي بروجردي «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» به ما سفارش مي‌کردند و مي‌گفتند وقتي طلبه بودم از اول شب مطالعه مي‌کردم و ناگهان مي‌ديدم که صبح است اما الان پير شدم و نمي‌توانم و اگر کتاب به من دادند مطالعه مي‌کنم اما اگر ندادند، من نمي‌توانم کتاب رابردارم. لذا تا جوانيد بايد نماز و روزه‌اي و نه بايد استحبابي، مخصوصاً الان درس خواندن براي طلبه‌ها حساب واجب کفايي نيست و براي طلبه‌اي که بتواند آينده ‌اي داشته باشد، واجب عيني است. بله، محروميتها و دشمنيها زياد است اما در دشمنيها و محروميتها بايد شبانه روز کار و تلاش کنيم براي اينکه بتوانيم تشيع را از نسلي به نسل آينده دهيم. دعا هم بکنيد و ازآقا امام زمان خيلي بخواهيد و جدا طلبه باشيد. بالاترين افتخار براي ما طلبگي است.

يک بار مرحوم آقاي فلسفي «رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» در خدمت آقاي بروجردي منبر رفته بود و يک جمله راجع به ما طلبه‌ها مي‌گفت. مي‌گفت طلبه! آقا هستي. مسئولين هم پاي منبر او بودند. مي‌گفت مثلاً يک سرتيب با يک طلبه در کوچه مي‌روند، کسي مي‌گويد آقا. آنگاه چه کسي برمي‌گردد و نگاه مي‌کند. هرکسي برگردد و نگاه کند آقاست و آن طلبه است. آقاي بروجردي تبسم مي‌کردند. ما آقائيم ولي آقايي خودمان را از دست داديم. بالاترين افتخار طلبگي است اما کار و تلاش و کوشش شبانه روزي مي‌خواهد و توسل مي‌خواهد از آقا امام زمان. کاري کنيد که با آقا امام زمان رفيق شويد. علاوه بر اينکه آقا و مولاي ماست و ما شاگرد او هستيم، با او رفيق باشيم. تقاضا دارم از همه که زيارت جامعه که زيارت بالايي است و علامه مجلسي خدمت امام زمان رسيد و علامه مجلسي مي‌گويند آقا امام زمان فرمودند «نعم الزيارة هذه»، به چه زيارت خوبي! علامه مجلسي مي‌گويند اشاره کردم به قبر امام هادي و گفتم از ايشان است. فرمود آري. کاري کنيد که مثل علامه مجلسي بتوانيد خدمت امام زمان برسيد. مي‌گويند آقا امام زمان دست روي شانه‌ام گذاشتند و گفتند بارک الله با اين کارها و زحماتت. آقا امام زمان نشستند و گفتند بنشين و من در مقابل امام زمان نشستم و آقا تلطف و مهرباني کردند.

طلبه بايد اينطور باشد و با امام زمان رفيق باشد. افتخار طلبه شاگردي امام زمان و زنده کردن تشيع است. هم فقه و هم اعتقاداتش و هم اخلاقش. تسلط بر اين کتابهاي فقهي و اعتقادي و کتابهاي اخلاقي داشته باشيم و الحمدلله عالي داريم. زحمتش را آنها کشيدند و انتقالش از ماست. زحمت را آنها کشيدند با چه زجرها. اين شرح لمعه که ما طلبه‌ها مي‌خوانيم، به شهيد اول گفتند تو را شهيد مي کنند و حکم اعدام به او داده بودند. در شش روز يک دوره فقه نوشت. لمعه راشش روزه در زندان نوشته است. بعد او را آوردند در ميان مردم به جرم شيعه گري و طلبگي در شيعه، اول صد تازيانه خاردار به او زدند وبعد هم او را به دار کشيدند و بعد او را پائين آوردند و آتش زدند و خاکسترهايش را به باد دادند. از کساني که قبر ندارند شهيد اول و شهيد دوم است، به جرم طلبگي و کار و تلاش و کوشش. مي‌خواست فقه تشيع را از نسلي به نسل ديگر دهد و داد. ما بايد لاأقل يک دهم شهيد اول کار کنيم. يک دهم شهيد دوم کار کنيم. اين واجب و لازم است. تقاضا دارم روي اين فکر کنيد و به هراندازه مي‌توانيد عمل کنيد.

خدا را قسم مي‌دهم به حق مولا و آقايمان و به حق کسي که رأفت و مهرباني به همه و مخصوصاً‌به ما طلبه‌ها دارد، توفيق شناخت وظيفه و عمل کردن به وظيفه به همه‌ي ما عنايت بفرمايد.

صلّی الله عليه محمّد وَ آل محمّد