عنوان: آیا به واسطۀ نذر و امثال آن، عمرۀ مفرده واجب می‌شود؟
شرح:

أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏ رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ يَفْقَهُوا قَوْلي.

 

مرحوم محقق فرموده‌اند: عمره‌ی مفرده گاهی به عنوان ثانوی واجب می‌شود.[1]صاحب جواهر هم ادعای اجماع روی آن می‌کنند. از همین جا هم پی می‌بریم که عمره به عنوان اولین واجب نیست.

عبارت مرحوم محقق این است: «قد تجب بالنذر و ما فی معناه وبالاستیجار و الإفساد و الفوات و بالدخول الی مکة مع انتفاء العذر و یتکرّر الوجوب بتکرّر السبب».

همین‌طور که حج گاهی به عنوان ثانوی واجب می‌شود، عمره هم گاهی به عنوان ثانوی واجب می‌شود. مثال می‌زنند: «کالنذر و ما فی معناه»؛ کسی نذر کند و عهد کند و قسم بخورد عمره مفرده به جا بیاورد. «و بالاستیجار»؛ کسی اجیر شود عمره مفرده به جا بیاورد «و بالافساد»؛ کسی عمره‌اش را باطل کند، که این حرف منحصر است به این‌که در حال احرام، یا با همسرش یا العیاذبالله با غریبه‌ا‌ی مواقعه کند، که سابقاً خواندیم حج او باطل است و باید همین حج باطل را به جا بیاورد و باید یک شتر قربانی کند و بعد هم حج من قابل به جا بیاورد. در اینجا هم همین را می‌فرمایند، که اگر در حال احرام عمره مفرده،  مواقعه انجام دهد، علاوه بر این‌که باید در آینده عمره من قابل به جا بیاورد، این عمره را هم باید تمام کند و یک شتر هم قربانی کند. «و بالفوات»؛ اگر حج از کسی فوت شد، واجب است که آن حج را بدل به عمره کند و عمره‌ی مفرده به جا بیاورد.[2] همان قضیه که مشهور است و قبلاً نتوانستیم آن را درست کنیم، که امام (‌علیه السلام) حج را مبدل به عمره مفرده کرد و عمره مفرده به جا آورد و از مکه بیرون رفت.[3] «و بالدخول الی مکة مع انتفاء العذر»؛ اگر کسی وارد مکه شد، بدون اینکه عذری داشته باشد و بدون احرام باشد، باید عمره مفرده به جا بیاورد؛ یعنی باید از ادنی الحل محرم شود، طواف کند، سعی بین صفا و مروه کند، تقصیر کند و نماز طواف به جا بیاورد تا محلّ شود. لذا همین‌طور وارد مکه شدن بدون عذر، جایز نیست.

بعد می‌فرماید: «و یتکرّر الوجوب بتکرّر السبب»؛ ممکن است کسی به عنوان ثانوی چند عمره به ذمّه‌اش باشد؛ یعنی چند مورد از این چیزهایی را که گفتیم به جا بیاورد. این فرمایش مرحوم محقق و دیگران است.

صاحب جواهر (رضوان ‌الله ‌تعالی ‌علیه) همه را امضاء می‌کنند و می‌فرمایند: بله، عمره‌ی مفرده گاهی به عناوین ثانویه واجب می‌شود.[4]

اشکالی که در مسأله هست، این است که ظاهراً در هیچ‌کدام از صورت‌ها عمره واجب نمی‌شود. صورت اول که رسمی در فقه ما شده و شاید مثلاً مرحوم صاحب عروه بیش از ده بیست جا این فرمایش را دارند، هم راجع به نماز، یعنی کسی نذر کند نماز اول وقت بخواند، می‌گویند: نماز اول وقت برایش واجب است و یا کسی نذر کند اعتکاف کند، یا عهد کند، یا قسم بخورد، می‌گویند: اعتکاف برایش واجب است. یا کسی نذر کند به مکه برود، حج تمتع برایش واجب است و یا نذر کند عمره مفرده به جا بیاورد، آن وقت عمره برایش واجب است. لذا مثل اینکه یک تسلّمی در میان اصحاب راجع به همه‌ی عبادت‌ها و همه چیزهایی که راجح است، بلکه در باب قسم و در باب تعهد، ولو مکروه هم باشد، اگر قسم بخورد در فلان جلسه برود که حرام نیست، اما خوب نیست، می‌گویند: رفتن در این جلسه واجب می‌شود.

اشکالی که ما داریم این است که آیا ادای نذر واجب است یا عمره واجب است؟ کسی الان نذر کرده عمره به جا بیاورد و می‌خواهد نیت کند، اگر بخواهد نذرش ادا شود، باید نیت مستحبی کند؛ برای این‌که نذر روی عمره‌ی مستحب آمده، روی حج مستحب آمده، روی نماز اول وقت و روزه و اعتکاف مستحب آمده و باید این مستحب را به جا بیاورد تا نذرش ادا شود.

بنابراین این‌که در میان فقها مشهور شده که حج و عمره و همه­ی عبادات گاهی به واسطه‌ی نذر، یا به واسطه‌‌ی عهد و یا به واسطه‌ی قسم واجب می‌شود، ، نبایند بگویند واجب می‌شود. مثلاً بگوییم این حج را به جا بیاورد تا نذرش ادا شود و اگر حج را به جا نیاورد، به او نمی‌گویند چرا حج و عمره را به جا نیاورده‌ای، بلکه می‌گویند چرا مخالفت نذر کردی؟ لذا نذرش کفاره دارد، که مشهور در میان اصحاب این است که کفاره‌ی نذر، همان کفاره‌ی افطار روزه‌ی ماه مبارک رمضان ست و ما می‌گوییم: کفاره‌ی نذر، مانند کفاره‌ی قسم است که ده مسکین را طعام دهد، یا سه روز روزه بگیرد. این واجب است یعنی اگر کسی مخالفت نذر و عهد کرد و اگر کسی مخالفت قسم کرد، آنچه برایش واجب است، کفاره‌ی نذر است، نه کفاره‌ی عمره. حتی اگر می‌خواهد عمره را به جا بیاورد، باید عمره مستحب به جا بیاورد؛ برای این‌که نذر آمده، لله علیَّ که من عمره‌ی مفرده به جا بیاورم. مثلاً در باب حج، حج تمتع را به جا آورده و دوباره نذر می‌کند حج تمتع به جا بیاورد و اگر می‌خواهد نذرش را اداکند، باید حج تمتعِ مستحبی به جا بیاورد. مگر این‌که نذر روی واجبات برود. مثلاً کسی کاهل نماز است، گاهی نماز می‌خواند و گاهی نماز نمی‌خواند؛ نذر می‌کند که  نماز بخواند. این متعلق نذر، واجب می‌شود. حالا وقتی می‌خواهد نیت کند، باید بگوید نماز صبح واجب به جا می‌آورم قربة الی الله و بعد نماز واجب را بخواند. آن وقت نذرش ادا شده است. اگر نماز را نخواند، متعلق نذر واجب بوده و آن واجب را به جا نیاورده است. وقتی واجب را به جا نیاورد، مخالفت نذر کرده و کفاره هم دارد. ظاهراً این‌طور است. اما گفتم شاید بیش از چهل، پنجاه جا در رساله‌های عملیه هم این هست. مثلاً می‌گویند: نماز واجب است و بعد که می‌شمارند می‌گویند نمازهای پنج‌گانه واجب است، نماز با نذر و عهد و قسم واجب است و با استیجار واجب است.

قضیه‌ی استیجار هم همین است. اگر کسی اجیر شد که یک سال نماز بخواند، نه این‌که نماز برایش واجب باشد، بلکه ادای اجاره برایش واجب است و اگر آن را به جا آورد، استحقاق پول دارد و اگر به جا نیاورد، استحقاق پول ندارد. لذا آنچه واجب است، این است که اجاره را به جا بیاورد. یا اگر کسی اجیر شده که عمره به جا بیاورد، حالا عمداً یا سهواً یا اضطراراً عمره مردم را به جا نیاورد، آن وقت این عمره واجب از او فوت نشده، بلکه اجاره از او فوت شده است و لذا باید به او بگوید و پولی که گرفته پس بدهد و بگوید: عمره‌ی مستحبی را به جا نیاوردم.

لذا آن ادای اجاره واجب است، اما مرحوم محقق در این جا می‌گویند: «قد تجب العمرة المفردة بالاستیجار».[5] و حال آنکه عمره‌ی مفرده واجب نمی‌شود، استیجار واجب است و اگر به جا نیاورد، حق گرفتن پول ندارد و اما عمره از او فوت نشده، که روز قیامت به او ‌بگویند: چرا عمره به جا نیاوردی، بلکه می‌گویند چرا حق الناس کردی و حق مردم را خوردی و پول گرفتی که برای مردم عمره به جا بیاوری و یا پول گرفتی که نماز بخوانی، پس چرا نماز را نخواندی؟ یعنی چرا حق مردم را ندادی؟  اما این‌که علاوه بر نماز پنج‌گانه، یک نماز دیگر به نام نماز استیجار واجب باشد، ظاهراً نداریم.

روی قضیه افساد هم سابقاً صحبت کردیم و از روایات استفاده کردیم که اگر مردی با زنی نزدیکی کرد، یا زنی با مردی نزدیکی کرد، غریبه باشد یا خودی باشد، باید این حج را تمام کند، و به عنوان کفاره یک شتر هم ذبح کند و باید مواظب آنها باشند و تنها در اطاق نمانند و همیشه یکی در اطاق با آنها باشد و علاوه بر این باید حج من قابل هم به جا بیاورد. نه این‌که آن حج باطل باشد، بلکه حجی که به جا آورده صحیح است، الاّ این‌که کفاره دارد و کفاره اش یک شتر و یک حج در آینده است. راجع به عمره هم همین را می‌گوییم. اگر کسی در حالی که عمره مستحب به جا می‌آورد، نزدیکی کند، همین عمره‌ی مفرده را باید به عنوان استحباب تمام کند و یک شتر هم کفاره بدهد و یک عمره‌ی دیگر هم کفارة لذلک العمرة من قابل به جا بیاورد.

بله اگر کسی در اینجا فتوایش این باشد که این عمره‌ای که در آن نزدیکی کرده، باطل است، آن وقت «عمرة من قابل» به عنوان کفاره برایش واجب می‌شود. لذا سابقا درباره این هم صحبت کردیم و ما قبول نداشتیم که اگر کسی این کار زشت را در عمره و یا حج انجام داد، حجش باطل باشد. مثل آنجا که بیست تروک احرام داشتیم، مثل پوشیدن لباس دوخته، که اگر کسی لباس دوخته بپوشد عمره و حج او باطل نمی‌شود، اما باید کفاره بدهد و یک گوسفند برای این کارش قربانی کند.

قضیه‌ی «والفوات» که مرحوم صاحب جواهر معنا می‌کند: «أی فوات الحج فإنّ من فاته وجب علیه التحلل بعمرة، و من وجب علیه التمتع مثلا فاعتمر و فاته الحج فعلیه حج التمتع من قابل، و هو انما یتحقق بالإعتمار قبله».[6] سابقا درباره این صحبت کردیم که اگر کاری کرد که حج او باطل شد و یا کاری کرد که عمره‌اش باطل شد، حالا این محرم است و باید چه کند؟ گفتند: باید یک عمره مفرده به جا بیاورد تا اینکه مُحلّ شود. لذا صاحب جواهر بالفوات را معنا می‌کند که: «اذا فات منه الحج یجب علیه ان یبدّله بالعمرة و اتّمها.» سابقاً این را نیز قبول نداشتیم و می‌گفتیم: حالا که این عمره باطل شده، خود به خود محلّ می‌شود. مثل محصور که در باب صد و احصار صحبت کردیم که وقتی نمی‌گذارند حجش را به جا بیاورد و یا نمی‌گذارند عمره‌اش را به جا بیاورد، آن وقت اگر می‌تواند همان جا قربانی می‌کند و اگر نتوانست، می‌رود. حالا در اینجا اگر خودش حجش را باطل کرد، نمی‌تواند حج به جا بیاورد، زیرا حج وقت دارد و در روز عرفات باید در عرفات و در مشعر باشد. حالا اگر حجش را باطل کرد و یا در عمره محرم شد، اما به جای این‌که طواف کند، رها کرد و رفت، حالا نمی‌گوییم: عمره را باید به احرام دیگری مبدل کند، بلکه وقتی رها کرد و از حجش اعراض کرد، یا از عمره‌اش اعراض کرد، خود به خود مُحلّ می‌شود.

در خیلی از جاها داشتیم که درحالی که محرم بود، خود به خود مُحلّ شد و این چیزی که در میان منبری‌ها مشهور شده که امام حسین (علیه السلام) حجش را به عمره مبدل کرد، این هم درست نیست، برای این‌که امام حسین (علیه السلام) وقتی به مکه آمدند، عمره به جا آوردند. ما می‌گوییم عمره مفرده بوده برای این‌که امام حسین (علیه السلام) قصد ماندن نداشتند و امام حسین (علیه السلام) حساب شده و صد در صد از مدینه شروع کردند. به محمد بن حنفیه نوشتند: ما رفتیم، هرکه با ما بیاید شهادت است و هرکه با ما نیاید «لن یفلح ابدا» و تو اگر با ما آمدی، شهید می‌شوی و اگر با ما نیامدی، بدبخت و شقی می‌شوی. این نامه صحیح السند است. «مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِي‏: مَنْ لَحِقَ بِناَ اسْتُشْهِدَ وَ مَنْ لَمْ يَلْحَقْ بِناَ لمَ ْیُفْلِحْ أَبَداً[7] اصلاً حساب شده بود و وقتی به مکه آمدند، امام حسین (علیه السلام) تصمیم داشتند در روز ترویه شورش کنند. لذا اصلاً از اول، عمره‌ی ایشان عمره‌ی مفرده بود و این‌که عمره تمتع به عمره مفرده مبدل شد، ظاهراً این‌طور نبوده است. و دلیلی برای این فرمایش مرحوم صاحب جواهر که فرموده‌اند: «اذا فات من الحج یجب علیه ان یبدّله بالعمرة و اتمّ العمرة. »، نداریم.

اگر یادتان باشد، سابقاً نتوانستیم دلیلی برای این پیدا کنیم. یک دفعه کسی عمدا عمره به جا نمی‌آورد و نمی‌تواند حج تمتع هم به جا بیاورد، اما یک دفعه عذر است و این معذور است از این‌که حج به جا بیاورد. حالا اگر کسی عمره مفرده را به جا آورده و وظیفه‌اش این است که رها کند و برود، همین‌طور که امام حسین (علیه السلام)  معذور بودند که حج را به جا بیاورند، قاعده این است که حج را رها کند و برود و اما حج را به عمره‌ی مفرده مبدّل کنند و عمره مفرده را به جا بیاورند و بروند و این عمره مفرده را امام حسین (علیه السلام) به جا آورده باشند، نه در روایات هست و نه در قواعد شیعه هست. مثلاً کسی را در روز هشتم زندانی کردند و این باید در روز نهم عرفات باشد و نمی‌تواند، آن وقت عمره را به جا آورده و حج را نمی‌تواند به جا بیاورد، عمره او هیچ می‌شود. مثل این‌که کسی عرفات و مشعر را نتوانست درک کند و باید عرفات اضطراری به جا بیاورد و اگر نشد، باطل است و اگر نشد، مشعر جای هر دو را بگیرد و بالاخره اگر نشد، حجش باطل است، رها کند و سال آینده حج را به جا بیاورد. در این‌جا هم همین‌طور است. یک دفعه عرفات را نمی‌تواند درک کند، یک دفعه مشعر و عرفات هر دو را نمی‌تواند درک کند، وقتی نتوانست درک کند، اصلاً حجش باطل است. حالا شخصی روز هشتم ممنوع شد و نگذاشتند حج به جا بیاورد، پس حج او باطل است؛ به این معنا که نمی‌تواند حج به جا بیاورد و عمره مفرده باید به حج بچسبد و نمی‌شود و وقتی نشد، هیچ.  

پس این‌که حج به عمره‌ی مفرده مبدل می‌شود، ما در جایی نداریم. فقط وقتی می‌خواهند مثال بزنند، مثال امام حسین (علیه السلام) را می‌زنند و مثال امام حسین (علیه السلام) اثبات نشده است. از نظر ما که تمام خصوصیات قضیه کربلا تعیین شده بود، حتی این‌که روز ترویه حرکت کردند و اصلاً امام حسین (علیه السلام) عمره تمتع به جا نیاوردند و عمره مفرده به جا آوردند. اما این‌که اگر می‌گذاشتند،  ایام ترویه حج به جا می‌آوردند، اما جلوگیری کردند، صد و احصار شد و امام حسین (علیه السلام) هم رها کردند و رفتند، اثبات نشده است. 

بحث امروز بحث مشکلی است، اما به عقیده‌ی من بحث واضحی است. حالا تقاضا دارم مطالعه دقیقی کنید و ببینید آیا می‌توانید فرمایش مرحوم محقق و صاحب جواهر را درست کنید یا نه.

وصلی الله علی محمد و آل محمد



[1]. شرائع الاسلام، محقق حلی، ج1، ص229، ط استقلال

[2]. شرائع الاسلام، محقق حلی، ج1، ص191، ط استقلال

[3]. وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج13، 192، ابواب الإحصار و الصد، باب9، ح5، شماره17549، ط آل البیت

[4]. جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج20، ص448

[5]. شرائع الاسلام، محقق حلی، ج1، ص229، ط استقلال

[6]. جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج20، ص448

[7]. بحارالأنوار، علامه محمد باقر مجلسی، ج45، ص87، ح23