عنوان: تقسیم واجب به مطلق و مشروط
شرح:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

عرض کردم درباره این که اگر قید برای ماده شد، نه برای هیئت، اشکالهائی به مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) شده است، وبعضی از آن اشکالها را معترض شدیم، یک اشکال دیگری که به مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) شده است، این است که در تکلیف، قدرت برای مُکلِّف به شرط تکلیف است، از شرائط عامه تکلیف هم است، اگر مولی بخواهد تکلیف بکند شخصی را به چیزی، آن چیز باید مقدور او باشد و اما اگر مقدور نباشد تکلیف به محال است، و تکلیف به محال است، یعنی معقول نیست مولای متوجه واجب مشروط تکلیف به محال بکند. خُب؛ این کبری، صغرای قضیه هم این است: اگر این قیودات برای هیئت باشد، نه از برای ماده، وجوب و واجب هردو استقبالی است، خُب؛ وقتی که مکلفٌ به را بخواهد به جا بیاورد تکلیف هم همان وقت آمده، و این قدرت دارد که تکلیف را بیاورد، نماز در وقت، حالا وقتش شده است، نماز با وضو وضوش را گرفته، نماز رو به قبله، نماز با رکوع، نماز با سجده، وجوب و واجب هر دو استقبالی است. این هم الان قدرت دارد برای آوردن اجزاء داخلیه، و اجزاء خارجیه، طوری نیست، و اما اگر قیودات خورد به هیئت، نه به ماده، وجوب می‌شود حالی، وقتی وجوب شده حالی، الان به من تکلیف شده است، نماز در وقت بخوانم و نماز در وقت مقدور من نیست، الان تکلیف بشود نماز در وقت بخوان این‌ها مقدور من نیست وقتی مقدور من نشد محال است، پس باید قیودات به هیئت بخورد تا این که آن مُکلِّف به را که می‌خواهم بیاورم وجوبش هم همان موقع باشد، یعنی در وقت، وقتی مؤذن می‌گوید الله اکبر آن وقت وجوب بیاید و نماز خواندن در وقت برای من مقدور باشد و اما ایجاد بخواهم نماز در وقت بخوانم برای من مقدور نیست، پس وجوب  نمی‌تواند حالی باشد. خُب؛ اصل ایراد وارد است، و آن ایراد است که، هم کبری و هم صغری درست است، کبری درست است، این که انسان باید تکلیفی که می‌خواهد بیاورد مقدورش باشد والا اگر تکلیف مقدور نباشد، امر به محال است، امر به محال درست نیست، در این هم که من الان نمی‌توانم نماز در وقت بخوانم این هم مسلم است، پس الان به من بگویند نماز در وقت بخوان تکلیف به محال است. صغری آن کبری، بنابراین امر مولای متوجه اصلاً؛ محال است. به من بگوید نماز در وقت را حالا بخوان، یعنی وجوبش الان بیاید. این خلاصه ایراد است. و اصل مطلب درست است، تطبیقش هم درست است، حرف در این است که آیا این قدرتی که گفته شده است حین تکلیف است یا حین عمل در همه جا، اگر الان مقدور من باشد این که شما که می‌گویید بیایم، بیایم، الان مقدورم باشد، اما فردا می‌دانید چنین قدرتی ندارم، مثلاً؛ اصلاً؛ نیستم، خُب؛ شما الان به من بگویید: فردا بیا این تکلیف محال است، در حالی که حین تکلیف قدرت دارم اما حین این که می‌خواهم تکلیف را به جا بیاورم قدرت ندارم.

همین تکلیف به محال است و اما اگر قضیه به عکس شده یعنی چه؟ یعنی الان که شما تکلیف می‌کنید من قدرت ندارم، مثلاً؛ در مسافرت هستم، شما به من می‌گویید: فردا ساعت هشت بیا، کارت دارم، اما خودم می‌دانم، مُکلِّف می‌داند که فردا ساعت هشت می‌توانم بیایم، الان قدرت ندارد، اما در حین عمل قدرت دارد این تکلیف جایز است و محال نیست. از این‌ها پی می‌بریم به چی؟ به این که قدرت شرط است در تکلیف، اما نه حین تکلیف، حین العمل اگر مُکلِّف حین العمل قدرت داشته باشد ولو این که حین امر، حین تکلیف قدرت نداشته باشد مولی می‌تواند این امر را بکند، برای این که این مقدورش است، حین العمل تکلیف را بیاورد اگر هم به عکس شد حین تکلیف، حین امر کردن قدرت دارد اما می‌داند حین العمل قدرت ندارد این تکلیف را نمی‌تواند بکند. پس این که قدرت شرط است، مسلم در این که باید منِ ملکف قدرت داشته باشد مسلم، اما حین تکلیف یا حین العمل؟ ما نحن فیه اگر گفتیم وجوب حالی واجب استقبالی این جور است، در حین تکلیف قدرت ندارد، در حین عمل قدرت دارد، گفته نماز در وقت بخوان. الان هم وجوب حالی است، تکلیفم هم حالا است، الان هم تکلیف می‌کند، الان هم من قدرت ندارم نماز در وقت بخوانم. اما لازم نیست، در حین عمل یعنی ساعت دیگر که شارع مقدس فرموده: اقم الصّلوه لدُلوکُ الشَّمس وقت شد، من باید نماز بخوانم، الان نماز را در وقت بخوانم قدرت دارم حین العمل، و همین مقدار که حین العمل قدرت داشته باشم ولو حین تکلیف قدرت نداشته باشم تکلیف جایز است. بنابراین مانعی ندارد قید به ماده بخورد، نه به هیئت، وجوب را حالی اش بکند، همان وقتی که وجوب حالی است من قدرت برایتان این وجوب نداشته باشم، اما حین العمل قدرت داشته باشم، همین مقدار کفایت می‌کند، باید چنین قدرتی که آمده در همه تکالیف من جمله در مسأله ما قدرت حین العمل است، این هم ایراد چهارم، علی الظاهر دیگر بررسی کامل در کلمات بکنیم ایرادی به شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) نمی‌توانیم پیدا بکنیم. اگر بتوانید ایرادی که من کردم جواب بدهید دیگر خواه ناخواه قید به هیئت می‌خورد از نظر ثبوتی ما سابقا گفتیم: اشکال ندارد به ماده بخورد از نظر ثبوتی ما گفتیم اشکال ندارد، اما از نظر اثبات،  ادبیّت قید را به هیئت و ماده هردو می‌زند، عرف قید را به هیئت و ماده هردو می‌زند پس این که مشهور می‌فرماید: به هیئت فقط قبول نکردیم، این که شیخ می‌گویند به ماده فقط قبول نکردیم و گفتیم: اگر قید به ماده بخورد به هیئت هم می‌خورد، اگر به هیئت بخورد، به ماده هم می‌خورد.

فقط یک مسأله مانده، که این مسأله مانده، که این مسأله را مرحوم آخوند درهمین بحثها دو جا تکرار می‌کنند و ما هم این جا بحثش را می‌کنیم که دیگر جای دیگر تکرار نکنیم و آن این است که اگر شک بکنیم قید به هیئت می‌خورد یا به ماده؟ یعنی آیا به قول مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) درست است، یا قول مشهور، چه باید بگوییم؟ به عبارت دیگر اگر نتوانستیم قول شیخ را درستش بکنیم، نتوانستیم قول مشهور را درست بکنیم حالا این قیوداتی که هست آیا به ماده می‌خورد یا به هیئت؟ معلوم است اصلی نداریم که بگوید: به هیئت می‌خورد، اصلی هم نداریم که بگوید به ماده می‌خورد، یک چیزی درست بکنیم بگوید به هیئت می‌خورد، بگوید به ماده می‌خورد، یک اصل عملی با اصل عقلانی، مسلم نداریم.

مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) فرموده‌اند که اگر شک کردیم قید به هیئت می‌خورد یا به ماده؟ می‌گوییم: به ماده. چرا؟ برای خاطر این که اگر قید به ماده بخورد می‌گوییم به هیئت هم می‌خورد پس دو تا تقیید است. اما اگر قید به ماده بخورد به هیئت نمی‌خورد. پس یک تقیید است، دوران امر است بین دو تا تقیید یا یک تقیید. می‌فرمایند: یک تقیید اولی از دو تقیید است. پس قید به هیئت می‌خورد نه به ماده. شیخ این جوری درستش می‌کنند آیا این حرف درست است؟

اولاً به شیخ عرض می‌کنیم که مثل این که همه کاسه کوزه‌ها به هم ریخت برای این که شما اقرار کردید اگر قید به هیئت بخورد، به ماده هم می‌خورد، خُب؛ آن حرف ما است. نه مشهور گفته است: نه خودتان. شما می‌فرمایید: قید به ماده می‌خورد نه به هیئت. مشهور هم می‌گوید: قید به هیئت می‌خورد نه به ماده. آن وقت شما این جا در ضمن دعوی هردو را رد کردید، و می‌گویید اگر قید به هیئت می‌خورد به ماده هم می‌خورد، و این حرف ما بود که می‌گفتیم: معقول نیست که قید به هیئت بخورد، به ماده نخورد قید به ماده بخورد به هیئت نخورد، این اول حرفی که به مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) است.

دوم حرفی که به مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) است این است که بله اگر جائی دوران امر بین دو تقیید و یک تقیید باشد خُب؛ مسلم است یک تقیید مقدم است، گفته: اکرم العلماء العدول. نمی‌دانم اکرم العلماء العدول درحال اشتغال تحصیل یا نه؟ خُب؛ می‌گوییم اقل و اکثر است به علما و عدولش به عدولش می‌دانم قید آمده اما به حال اشتغال نمی‌دانم قید آمده یا نه؟اصل این است که قید نیامده باشد این دوران امر بین دو تقیید و یک تقیید برمی‌گردد به دوران امر بین اقل و اکثر و مسلم اقل قدر متیقن است، اکثر مشکوک است، در همه جا اکثر را برش می‌داریم. ما نحن فیه این نیست، ما نحن فیه این است که اگر قید به هیئت بخورد آن قید به ماده، سالبه به انتفاء موضوع می‌شود، اگر قید به ماده بخورد هیئت یله و رها می‌شود. یک قیداست. الا این که آن قید می‌آید دیگری را سالبه به انتفاء موضوع می‌کند، این که دوران امر بین دو قید ویک قید نیست،دوران امر بین دو قید است، نمی‌دانم این قید به هیئت می‌خورد یا به ماده؟ بخواهیم بگوییم: به هیئت خورده، وجه ندارد، بخواهیم بگوییم به ماده خورده وجه ندارد. مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) می‌فرماید: اینجا که نمی‌دانیم قید به هیئت می‌خورد یا به ماده؟ می‌فرماید: بگو به ماده. همان فتوی خودشان. چرا؟ برای خاطر این که اگر به هیئت بخورد، دو تا تقیید است، اگر به ماده بخورد، یک تقیید است، برای این که اگر به هیئت خورد ،ماده هم تقیید می‌شود و اما اگر به ماده خورد، وجوب حالی واجب استقبالی می‌شود. پس دوران امر بین دو تقیید و یک تقیید است. خُب؛ معلوم است یک تقیید اولی از دو تقیید است. این حرف مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) است. به شیخ عرض می‌کنیم: اصل حرف درست است.دوران امر بین دو تقیید و یک تقیید، یک تقیید مقدم است، آن جاها که اقل و اکثر باشد، یعنی مثل همین مثال اکرم العلماء العدول خُب؛ این می‌دانم این قید خورده است. نمی‌دانم آیا اکرم العلماء فی حال الاشتغال؟ نمی‌دانم این قید خورده یا نه؟ خُب؛ اصل این است که این قید نخورده است. دوران امر بین دو تا و یکی این معنایش این است که یکی اش را می‌دانم دومی اش را نمی‌دانم این جاها چون دوران امر بین اقل و اکثر است، برگشتش هم به این است که آیا دومی آمده یا نیامده، نیامده اما ما نحن فیه که این جور نیست؛ ما نحن فیه این است که اگر قید به هیئت بخورد قید به ماده سالبه به انتفاء موضوع است نه اینکه احتیاج به یک قید دیگر هم باشد و اما اگر قید به ماده بخورد دیگر چیزی را سالبه به انتفاء موضوع نکرده است، دوران امر بین یک قید است که هیئت بخورد یا به ماده. اگر به هیئت بخورد یک کار دیگر هم می‌کند اگر به ماده بخورد آن کار را نمی‌تواند بکند. اقل و اکثر نیست، یک قید است، این یک را نمی‌دانم به کدام بزنم، قدر متیقن ندارد، وقتی قدر متیقن نداشت، دیگر نمی‌شود گفت: آن شمولی است، آن غیرشمولی است، یا این که آن اولی است از او، چرا؟ برای این که خیلی کار ازش می‌آید، وقتی قید به هیئت خورد به ماده هم خورده، نمی‌توانم بگویم قید به هیئت بخورد دیگر خواه ناخواه وجوب و واجب هردو استقبالی، نه این که دو قید زدیم، یک قید زدیم به هیئت، ماده را همراه خودش بُرد. و اما اگر قید را به ماده بزنیم وجوب به حال خود باقی است. استقبالی از بین رفت حالا آیا دو تا قید است اگر به هیئت بخورد یا یکی؟ مسلم یکی، الا این که شمول است، وقتی که قید را زدیم به هیئت ماده را هماره خودش می‌برد اگر قید را زدیم به ماده هیئت را همراه خودش نمی‌تواند ببرد. حالا شما بگویید دروان امر بین این جوری و آن جوری، آن که بیشتر کار می‌کند به آن نزن، می‌گوییم چرا؟ شما باید بگویید قید خلاف اصل است برای این که اکرم العلماء عام است و ما بخواهیم قید به آن بزنیم دلیل می‌خواهد و یک داری بزن، قید دوم را نداری اصاله العموم کار می‌کند پس دوران امر بین یک تقیید و دو تقیید، یک تقیید مقدم بر دو تقیید، یعنی اصاله العموم کار می‌کند.

ما نحن فیه این جوری است، که ما نمی‌دانیم قید آیا می‌خورد به هیئت تا ماده را همراه خودش ببرد هردو بشوند استقبالی؟ یا قید می‌خورد به ماده تا نتواند هیئت را همراه خودش ببرد وجوب بشود حالی؟ حالا بگوییم که :چون اگر قید به هیئت بخورد ماده را همراه خودش می‌برد پس این مقدم است بر آن جا که قید به هیئت بخورد نه به ماده، دوران امر بین دوتا و یکی نیست. دوران امر بین این است که به آن بخورد، یا به آن بخورد، اگر به آن خورد آن نتیجه‌اش است، اگر هم به آن، آن نتیجه‌اش است. ما نحن فیه من یک قید بیشتر تداریم. این قید را می‌زنم به هیئت ،ماده را همراه خودش می‌برد. اگر هم زدم به ماده هیئت به حال خود باقی می‌ماند، ماده را با خودش می‌برد حالا کدام مقدم است؟ بخواهیم اصلاله الا طلاقی بگوییم، اصاله العمومی بگوییم اصل عدم قیدیت بگوییم، هیچ کدام اینها نیست، کار او بیشتر از کار او، بگوییم چون کار او بیشتر او مقدم است، یا مؤخر است، وجهی از برای تقدم ندارد.

لذا اصل حرف مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) دوران امر بین دو قید و یک قید، یک قید مقدم بر دو قید، اصل حرف درست نیست. اصلی هم که ما بگوییم قید به هیئت می‌خورد یا به ماده می‌خورد این هم درست نیست. اما چیزی که درست است این است، این است که نتیجه الا طلاقها نتیجه التقیدها، یعنی الان اگر وجوب حالی باشد، تحصیل مقدمات واجب است، من نمی‌دانم تحصیل مقدمات به من واجب است یا نه؟ رُفع ما لایعلمون اگر وجوب و واجب هر دو استقبالی باشد مثل این که من ظهر نمی‌توانم آب تهیه بکنم اما حالا آب است، می‌توانم حالا تهیه کنم برای ظهر، اگر وجوب حالی باشد پس باید حتماً آب تهیه کنم اما اگر وجوب استقبالی باشد حالا لازم نیست آب تهیه کنم ظهر می‌شود وجوب حالی. اگر آب دارم وضو می‌گیرم والا باید تیمم کنم. حالا الان نمی‌دانم باید آب تهیه کنم یا نه؟ رُفع ما لایعلمون می‌گوید نه لذا این جور می‌شود مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) که وجوب حالی درست می‌کنند، به خاطر همین‌هاست که بعضی از مقدمات را می‌بیننیم تحصیل آن واجب است، چون بعضی مقدمات تحصیلش واجب است، پی می‌بریم وجوب حالی است، واجب استقبالی آن وقت نمی‌دانم آیا وجوب حالی است یا نه؟ نمی‌توانم بگویم وجوب حالی است یا نه، نداریم دلیلی که بگوید وجوب حالی است یا نه؟ اما نمی‌دانم آیا تحصیل مقدمات واجب است یا نه؟ رُفع ما لایعلمون می‌گوید نه نتیجه‌اش این است که قید به هیئت خورده نه به ماده. این علی الظاهر درست درمی آید عکس آن چه شیخ انصاری فرموده اند، شیخ انصاری با آن فرمایش قید شمولی می‌خواهند بگویند قید به ماده می‌خورد. ما گفتیم: نمی‌توانیم بگوییم: قید به ماده می‌خورد یا به هیئت؟ اما این را می‌توانیم بگوییم که آیا تحصیل مقدمات الان واجب است یا نه؟ می‌گویم: نه نتیجه چی؟ نمی‌گویم: قید به ماده می‌خورد، اما نتیجه التقیید برای ماده برای هیئت درست شد. می‌ش.ود قیودات همه به هیئت خورد به ماده نخورد. بله یک حرف دیگر از حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) است در جاهای دیگر هم است این جور گفتیم که ما راجع به مقدمات بای ببینیم عقل ما چه چیزی می‌گوید: عقلمان از کجا استفاده بکند؟ از روایات، از آیات از فقه و الا آن جاهایی که عقل ما بگوید، تحصیل مقدمات واجب است. و لو این که شما وجوب و واجب هر دو را استقبالی بدانید ولو شما اصل عدم وجوب تحصیل مقدمه را هم جاری بکنید اما عقل شما می‌گوید در ظرف مقدمات، مقدمه باید درست بکنید که مثل همین آب، یک ساعت دیگر ظهر است، می‌دانید آب نیست، الان سرنهر آب نشستید وضو نمی‌گیرید عقلاء می‌گویند چرا وضو نگرفتی؟ یا اینکه مثال عقلائی اش را بزنم الان این آقا می‌خواهد برود بیابان می‌داند بیابان آب نیست. الان سر نهر آب است. یک ظرف آب برنمی دارد. برای این که بخورد، بعد آنجا بگوید: من آب ندارم. عقلاء نهی اش می‌کنند تو آب داشتی چرا آب بود، آب تهیه نکردی.

و صلی الله علی محمد و آل محمد