اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
بحث سوم راجع
به کلمه امر، آیا این لفظ امر مثل این که آمرت، امرتک، امرک کذا، اینها آیا دال
بر وجوب است یا نه؟ راجع به این که بکن، نکن این را بعد در موردش صحبت میکنیم.
صیغه افعل و ما به معناها، آیا دال بر وجوب است یا نه؟ حالا الان راجع به این که
میگوید آمرک به این الان بیایی، فردا بیایی، آیا این آمرک مثل این است که بگوید
«جئنی» یعنی دال بر وجوب است یا دلالت بر وجوب ندارد دال بر استحباب است یا
هیچکدام مهمل است.
مرحوم آخوند
رضوان الله تعالی علیه میگویند دل بر وجوب است و سه تا دلیل برایش میآورند.
دلیل اول میگویند:
انصراف وقتی که میگوید «آمرک» منصرف از این لفظ وجوب است این انسباق رانمی دانیم
مراد مرحوم آخوند چیست؟ آیا مراد تبادر است؟ یعنی از لفظ وجوب متبادر میشود ؛ اگر
این باشد خُب، یک حرفی است، یعنی ادعایی
است که ایشان میگوید تبادر، چنانچه آن کسی که میگوید دال بر وجوب نیست خُب، اینهم مثل همان که در مشتق میگفتم میگوید
تبادر دلیل نیست که ریشه دار باشد و بخواهیم روی آن حساب بکنیم آیا این است؟ آیا
انسباق، آن انصراف است که در اصول آمده؟ در ادبیت آمده که این انصراف دو تا معنا
دارد یک معنا اینکه انصراف یعنی فی بادی الرأی، لفظ را که میگویم یک معنا به ذهن
میآید، مثلاً الان میگویم آب خُب، آبهای
لوله کشی فعلی به ذهن میآید «جئنی بماء» اما آب دریا و آب شور و آبی که قابل
آشامیدن نیست به ذهن نمیآید این انصراف است که میگویند در اثر شهرت و کثرت
استعمال این انسباق پیدا میشود خُب، این حجت نیست برای خاطر این که لفظ اگر یک
مصادیق معتنابهی داشته باشد اول معانی منسبق الیها به ذهن میآید اما این دلیل بر
این نیست که معانی دیگر نداشته باشد همین «جئنی بماء» مثل این که میگوید «جئنی
برجل» همینطور که رجل یک مصادیق معتنابهی دارد که اول به ذهن میآید اما یک مصادیق
غیرمعتنابهی هم دارد، به ذهن میآید اما از آن هم نمیشود گرفت خوب این انصراف است
و حجت نیست انصرافی که از کثرت استعمال پیدا بشود و در برداشته باشد افراد خفی و
جلی را ولو اینکه لفظ منسبق شود و از آن افراد متوسط ؛ این دلیل بر آن نیست که آن فراد
جلی و خلفی لفظ دلالت بر آن نداشته باشد پس مرحوم آخوند بخواهند بگویند که وقتی میگوید
«آمرک» معمولا استعمال میشود در وجوب، پس دال بر وجوب است که اسمش را میگذاریم
انصراف بدوی خُب، اینهم که حجت نیست
انصرافی توی اصول حجت است. انصراف از حاق لفظ است که مثال میزنند به «ماء الورد»
به آن آبهایی که اضافه ارد آب یعنی یک چیز سیالی که مثلاً به قول امروزیها مرکب از
اکسیژن و هیدروژن است، این چیزی که در میان مردم اگر تشنه باشند خورند سیر میشوند
همه چیز بواسطه آن ارزنده است.
خب لفظ ماء،
آب هندوانه، آب گل، آب گلاب و امثال اینها را میگیرد، آب است دیگر اما لفظ اگر
بگوییم آب منصرف میشود از گلاب و آب گل و آب شود به عبارت دیگر از نظر مفهومی ضیق
دارد آب گلاب را بگیرد به این م انصراف. به نحو وضع هم هست یعنی انصراف برمیگردد
به اینکه ولو این آب گلاب و آب هندوانه مثل آب است اما لفظ «ماء» برای آن وضع نشده
بلکه لفظ ما وضع شده برای آن آبی که اضافه نداشته باشد، آب گل، آب شور نباشد، از
همین جهت هم میگویند آب گلاب یا غیره اینها پاک کنده نیست چرا؟ چون آب نیست. میگوید
چون آب نیست و لفظ آب انصراف از آن دارد. پس پاک کننده نیست. به ملاقات نجس هم،
نجس میشودو لو کرها باشد، دلیل عمده اینها که میگویند آب مضاف پاک نمیکند یا میگویند
آب مضاف به ملاقات نجس نجس میشود و لو کرها باشد دلیلشان همین است، میگویند صدق
آب بر آن نمیکند ،صدق آب نمیکند یعنی چه؟ میگویند ماء مطلق انصراف دارد، ماء مطلق
در مقابل ماء مضاف است. توی رساله های عملیه هم آمده است است آب مطلق نباید مضاف
باشد مضاف یعنی اضافه مثل آب ورد آب هندوانه، آب خربزه و امثال اینها.
آن اضافه را
نداشته باشد میشود آب مطلق و لفظ «ماء» برای آن وضع شده و ما اگر یک اضافه پیدا
کرد «انه لیس بماء» یعنی ما مطلق، به این م انصراف. اسمش را میگذارند انصراف از
حاق لفظ، یعنی لفظ «ماء»، «ماء الورد» را نمیگیرد؛ اگر بخواهیم بگوییم ماء الورد
باید «ورد» را بیاورزم باید اضافه بکنیم ؛ تا اضافهاش نکنیم «الماء» آن نمیگیرد.
چرا؟ برای خاطر این که- دو سه جور میگویند- «الماء» وضع شده برای آن آبی که اضافه
نداشته باشد.یا این که لفظ انصراف دارد به آن مائی که وضع نداشته باشد. آن چیزی که
مضاف الیه جزءمضاف باشد که آب گل ؛ مثل بعضی چشمه ها اینجوری است آب میغلد بیرون
و فورا نمک میشود یا در ساحلها در کنار دریا نمک است. به این م انصراف. آن
انصرافی که حجت است و میشود رویش حساب کرد این انصراف است. حالا ما نمیدانیم
مرحوم آخوند این انسباقی که میگویند مرادشان چیست؟ انسباق الوجوب من اللفظ آیا
مرادشان تبادر است که برگردد به این وقتی لفظ امر را در خزینه ذهن میبرم، آن معنا
را که پیدا میکند، معنای وجوب است. آیا مرادشان این است که س یعنی کثرت
استعمال«آمرک بکذا» در وجوب است؛ کثرت استعمال ؛ صدی نود و پنج، استعمال میشود
دروجوب، یا مرادشان از س یعنی حاق لفظ یعنی لفظ «آمرک» اصلاً مستحب را نمیگیرد
اوامر مستحبی را نمیگیرد. بنابراین نمیدانیم کدام است. هر کدام باشد اشکال دارد.
به هر سه معنا
به مرحوم آخوند ایراد وارد است. اگر معنای س یعنی تبادر؛ حالا بفرمایید تبادر هست
یعنی وقتی لفظ را بگویند ببرد توی خزینه ذهن معنای وجوب دارد خُب، حالا معنای استحباب دارد یا نه؟ دیگر تبادر نمیگوید
که فقط معنای وجوب دارد برای خاطر این که اگر یادتان باشد تبادر را این جوری معنا
کردیم. هفت، هشت ده تا زن در یک اتاق است و یک کسی زنش توی این اتاق است بهش میگویند
بیا برویم زنت را پیدا کن میآید دست میگذارد روی زن میگوید این زن من است؛ به
این میگویند تبادر؛ یعنی الفاظ را در خزینه ذهن میبرد و آن «لفظ» زنش را پیدا میکند.
اینجور تبادر را معنا کردیم حالا الان این لفظ را توی خزینه ذهن میبرد معنای وجوب
را بدست میآورد. معنای عام را بدست میآورد. اگر معنای عام هم بدست بیاورد یک
معنای عامی است نه وجوب است نه استحباب، خواستن است، بنابراین در خزینه ذهن باید
علاوهبراینکه وجوب را پیدا میکند آن دو تا معنا را هم طرد بکند تا تبادرج شود.
معنای عام، نه معنای استحبابی هم نه، معنای وجوبی فقط، آری و این که کار تبادر
نیست.
س به معنای کثرت استعمال هم معلوم است حجت نیست.
اما س از حاق لفظ خُب، بخواهیم بگوییم از
حاق «آمرک بکذا» این استفاده میشود خُب،
نه استحباب به چه دلیل؟ در حالی که مثل مرحوم صاحب معالم میگویند که به
اندازهای استعمال در استحباب شده که معنای وجوبیش را فراموش کرده.
لذا این معنای
س مرحوم آخوند معنا ندارد. یعنی نمیشود درستش کرد که بگوییم وقتی که میگوییم«آمرک»
از حاق «آمرک» وجوب میفهمیم.
معنای دومی که
مرحوم آخوند به آن تمسک کردهاند یک آیه شریفه است که معنا روایت ایشان را هم میگویند
و به آن تمسک کردهاند مرحوم آخوند نه، دیگران بهش تمسک کردهاند «فلیحذر الذین
یخالفون عن امره أن تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم»
گفته: ببین «فلیحذر الذین یخالفون عن امره الله» .عذاب دنیا بگیردتان یا لااقل
عذاب آخرت بگیردتان. «فلیحذر الذین یخالفون عن امره أن تصیبهم فتنه» یعنی عذاب
دنیا یصیبهم عذاب الیم یعنی جهنم خُب، تا
واجب نباشد که نمیشود بگوییم عذاب دنیا، عذاب آخرت بار بر آن است، پس باید دال بر
وجوب باشد. جواب هم این است که مرحوم آخوند اشتباه کردهاند مصداق را به
مفهوم.این کسی که گناهکار است مخالفت چه میکند؟ مخالفت اوامر الهی. اوامر الهی
چیست؟ «صل»، «آتوا الزکوه» نواهی الهی که آنهم امر به ترک است. زنا نکن، غیبت نکن،
گناه نکن، قرآن میفرماید هر کس مخالفت این اوامر بکند یعنی اوامری که صیغه افعل و
مابمعناه بوده که امر بر آن صادق است، هر که مخالفت این را بکند عذاب دارد. و اما
این که مراد این باشد آنهایی که «آمرک» گفته، اگر مخالفت بکند عذاب دارد و اما این
که معنای آیه نیست؛ اصلاً « ماآمرک بکذا» لفظ امر در روایات ما بسیار کم است
معمولا آن چیزهایی که برای ما تکلیف میآورد ،صیغه افعل و ما بمعناه است ؛ همین
هاست که در قرآن شریف است؛ خیلی کم است در قرآن به لفظ امر باشد، همهاش صیغه
افعل و مابمعناه است. بله، از نظر لفظی امر بر آن صادق است برای خاطر این که دیروز
میگفتیم امر به معنای طلب است طلب یعنی خواستن، فرمان، فرمان نه به لفظ«آمرک»
فرمان میدهد به این که میگوید «اقیموا الصلاه و آتوا الزکاه» این طلب است؛ به آن
طلب میگویند، امر هم میگویند. اصلاً صیغه افعل و ما بمعنایش هم نمیگویند میگویند
«اوامر خدا» اوامر خدا کدام است؟ آن است که توی قرآن، توی روایات اهل بیت با صیغه
افعل و ما بمعناه آمده و مرحوم آخوند، صیغه افعل و ما بمعناها را جا زدند به جای
«آمرک» میگویند لفظ امر(ا-م-ر) دال بر وجوب است»این
خلاصۀ حرف است. پس لفظ امر گفته شده و از آن صیغه افعل و ما بمعنا ه اراده شده. حالا آیا صیغه افعل و ما بمعناه دال بر
وجوب است یا نه؟ خُب، بعضی اوقات دال بر
وجوب است، بعضی اوقات نه. بعد دربارهاش صحبت میکنیم. اما بحث ما الان این است:
اگر بگوید «آمرک بالجهاد» آیا دال بر وجوب است یا نه؟ این بحث ماست. در «امر»
(ا-م-ر) داریم صحبت میکنیم نه در صیغه افعل و ما بمعناه.
ولی مردام
اینجاست که این «فلیحذر الذین یخالفون عن امره أن تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب
الیم»این الجهاد،ای لفظ اینکه فرمود«جاهدوا فی سبیل الله نه این که لفظ «امر»
باشد تا شما بگویید قرآن دلالت میکند بر وجوب. این یک حرف است؛ یک حرف دیگر هم به
مرحوم آخوند هست، این است که خب. حالا این دال بر وجوب است. آیا همه دال بر وجوب
است است؟ برای خاطر این که خیلی جاها با قرینه دال بر وجوب است، خیلی جاها هم با
قرینه دال بر استحباب است. آیه شریفه این است «فلیحذر الذین یخالفون عن امره الله»
که دال بر وجوب است است، آن امر را میگوید و الا امری که دال بر استحباب باشد که
مخالف آن طوری نیست.
یعنی اولا
مراد از این امر، آن مصداقی است نه امر مفهومی ؛ و ثانیا اگر امر مفهومی هم باشد
استعمال دلالت بر وجوب نمیکند. همین است که خُب،
مرتب صاحب معالم میفرماید استعمال اعم از حقیقت است ؛ خود مرحوم آخوند هم
خیلی جاها میفرماید :«استعمال اعم ازحقیقت است» به روایاتی هم تمسک شده مثل صاحب
معالم که دارد :«فلو لا ان اشق علی امنی لَاَمرَتهم بالسواک» گفته: این«امرتهم
بالسواک» یعنی وجوب. خُب، جوابش هم این
است که آقا استعمال اعم از حقیت است که ما نمیگوییم امر دلالت بر وجوب ندارد.
مسلماً خیلی جاها امر دال بر وجوب است است خیلی جاها صیغه افعل و ما بمعناها دال
بر وجوب است اما استعمال اعم از حقیت است و استعمال نمیتواند برای ما لغت درست
کند. عمده حرف ما اینجاست. استعمال برای ما لغت درست کند نمیشود و مرحو اینجا میخواهند
با استعمال لغت درست کنند.
حرف سوم مرحوم
آخوند که حرف خوبی است [می فرمایند که دلیل دیگری دلالت امر بر وجوب این است که
اگر مولا امر کرد و عبد بجا نیاورد بعد مولا گفت] چرا امر مرا عمل نکردی؟ گفتی که
من احتمال استحباب میدادم توی سرت میزند. مردم نمیگویند چرا توی سرش زدی، میگویند
درست است. که این راجع به صیغه افعل و ما بمعناه هم هست؛ برمیگردد به ظهور عرفی
اگر مرحوم آخوند دست از فرمایش اصلی شان برداشته بودند یعنی آن که در شانشان هست
گفته بودند بهتر از این فرمایش بود و آن این است که کلمه امر مثل صیغه افعل و ما
بمعناها دال بر وجوب است عرفا. یعنی عرفا به چه معناست؟ به همین معنایی که مرحوم
آخوند میگویند که اگر کسی مولا امر کرد با کلمه «امر» و این بجا نیاورد. معللاً
به این که احتمال استحباب میدادم معاقب است. اگر مولا عقابش بکند ظلم نیست؛ مردم
نمیگویند چرا؟ پس بنابراین عرفا کلمه «امر» دال بر وجوب است مگر این که قرینه توی
کار باشد اگر مثلاً در همین جا «آمرک بکذا» بعد گفت: چرا؟ خُب، جواب بدهد به فلان قرینه. چون به فلان قرینه من
تمسک کردم. خُب، میگوید خیلی خوب اما اگر
قرینه در کار نباشد و بگوید من احتمال میدادم لفظ امر دال بر وجوب نباشد. ملامت
میشود عرفا و عقلا. پس معلوم میشود دال بر وجوب است. شاید آن س مرحوم آخوند هم
همین معنا را داشته باشد. اگر یک کسی س را به این معنا، معنا بکند خوب است؛ بگوید
کلمه امر عرفا منسبق بر معنای وجوبی است عرفا، یعنی وقتی امر بگوییم عرفا دال بر
وجوب است.
حالا این برای چیست؟[به چه دلیلی است] برای هر
چه میخواهد باشد [به هر دلیلی میخواهد باشد] – بعد میآییم صحبت میکنیم- استاد
بزرگوار ما حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) میفرماید: «صیغه افعل و ما بمعناه
دال بر وجوب است» و وجهش را نمیدانم ایشان آنجا اینجور میفرمایند باشد. ما قائل
به وضع هستیم ما میگوییم وضع شده، میگوییم کلمه امر صیغه افعل و ما بمعناه وضع
شده برای وجوب اگر در استحباب استعمال بکنیم باید قرینه باشد و آن قرینه مجازش میکند
و الا بدون قرینه وضع شده است برای وجوب. حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) میفرمودند
نمیدانم آیا وضع شده است یا شهرت است یا انصراف است؛ نمیدانم اما میدانم این
صیغه افعل و ما بمعناه دال بر وجوب است. همین مقدار کفایت میکند برای ما،
خُب، خوب است اگر هم نتوانیم وجهش را پیدا
کنیم خوب است. اینجا هم همین را بگوییم صیغه افعل و ما بمعناه منسبق بر وجوب است.
عرفا از آن وجوب میفهمیم ؛ اگر مخالفت کنیم. مولا کتک بزند، عقلا ملامت نمیکنند،
پس صیغه امر، صد و چهارده صیغهاش بر وجوب دلالت میکند حرف خوبی است انصافا.
حالا یک بحث فوق العاده مشکلی جلو آمده و نمیدانیم
رهایش کنیم یا نه. چرا مرحوم آخوند اصلاً اینجا آوردهاند؟ حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) وقتی به
این بحثها میرسیدند دو سه ماه در این باره صحبت میکردند و آن بحث طلب و
اراده است. یک بحث فلسفی فوق العاده مشکل،
یک بحث کلامی، آنهم کلام خواجه نصرالدین طوسی، یا شیخ الرئیس، اما آخوند اینجا
آورد. لذا به اندازهای که جلسه، زمینه داشته باشد یک مقداری باید در موردش صحبت
بکنیم. فردا شروع میکنیم ببینیم چه باید گفت، به امید خدا.
و صلی الله علی محمد و آل محمد
-«فلیحذر الذین یخالفون عن امره ...» یعنی اینکه گفت جهاد بروید،
شأن نزول این آیه درباره جهاد است، «جاهدوا فی سبیل الله بعد هم آیه آمد»«فلیحذر
الذین یخالفون عن امره » «امر» یعنی اینکه فرمود «جاهدوا فی سبیل الله» اینهایی که
جهاد نمیروند بدانند دشمن مسلط بر سرشان میشود پدرشان را درمی آورد لااقل امر
خدا را زیر پا گذاشتند پس آتش جهنم دارد.