اعوذ باللّه من
الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى
امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
تمسك شده است براى
حجيت خبر ثقه به آيه نفر. «فلو لا نفر من كل فرقة منهم طائفةً
ليتفقّهوا فى الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون».
اين آيه شريفه
مربوط به ما طلبهها است، كه مىفرمايد: به واجب كفائى يك عدهاى كه
لياقت طلبگى داشته باشند اينها بايد بروند و طلبه شوند و بر
گردند و براى مردم احكام بگويند تا آنها هم متقى شوند.
وجوب در اينجا
وجوب مؤكدى است كه لولا در اينجا تحضيضيه است، غير از امر است كه
ظاهر در وجوب است، ملامت شديد است از كسانى كه
اهميت به حوزهها نمىدهند. اين آيه مباركه براى ما طلبهها كه دلالت مىكند براى كسى كه
بتواند آينده ساز باشد، بيرون رفتن از طلبگى حرام است، كم كارى، يا بيكارى
حرام است و آيه به خوبى به اين مقدار دلالت دارد.
براى حجيت خبر
واحد مثل مرحوم نائينى كه مىفرمايند: بهترين آيات براى حجيت خبر
واحد است.
مرحوم آخوند تبعا
لشيخ براى استدلال به اين آيه شريفه، براى حجيت خبر واحد 3 تقرير
كردهاند.
تقرير اوّل: كه در
كفايه آمده و از مرحوم شيخ گرفته است، اين است كه مىگويد كلمه لعل
را كه نسبت به خدا مىدهيم، آن معناى حقيقى او اراده
نمىشود و اين طور كلمات كه نسبت به ذات مقدس الهى مىدهيم از باب خذالغايات و اترك
المبادى است. شما مىفرماييد لعل زيدا قائمٌ نسبت به ما يعنى دوست مىدارم
اين كار بشود، يعنى اى كاش مىشد. امّا نسبت به پروردگار عالم اين
مبادى را بگذار كنار ترجى ايقاعى به قول مرحوم آخوند كه محال است در ذات
خدا لذا مىماند محبوبيت او. هر كجا ليت و لعل و امثال اينها استعمال
مىشود درباره بارى تعالى از باب خذالغايات و اترك المبادى است، يعنى بند و
بيل او را بگذار كنار و نتيجهاش را بگير.
لعلهم يحذرون
معنايش اين است كه خدا مىگويد دوست دارم چنين باشد. وقتى دوست مىدارد
انذار بشود معنايش است كه آن ملّا بگويد و آن قبول كند، اين محبوب خدا
است. محبوب خدا است يعنى چه؟ يعنى حجيت خبر واحد. اين يك تقرير است،
كه از لعل استفاده كنيم، بگوييم كلمه لعل، يعنى محبوبيت تلو او، محبوبيت
تحذر و اين به معناى اين است كه دوست مىدارم كه بترسى، يعنى آنكه مىگويد
كلامش حجت است و الا اگر آنكه مىگويد، كلامش حجت نباشد، كلامش
پروردگار عالم بايد بگويد دوست ندارم كه حرف او را بپذيرى. اينكه مىگويد
دوست دارم حرف او را پبذيرى، يعنى حرفش حجت است.
تقرير دوم:
گفتهاند اين كلمه لولا كه لولاى تحضيضيه است، دلالت مىكند بر وجوب، يعنى
واجب است كه ما ملّا بشويم، امّا نه فقط ملا شدن، بلكه وقتى كه ملا شديم
برگرديم در ميان مردم و مردم را انذار كنيم. مىگويد اين واجب است، وقتى اين
واجب شد، غاية الواجب واجبٌ، لعلهم يحذرون هم به منزله علت غايى است،
يعنى ملا شدن براى اينكه مردم را بسازيم. تقريب اين است كه كه ملا شدن
واجب است، غايت او هم واجب مىشود، چون انذار واجب است، پس تحذر واجب
است. اين هم حرف دوم.
تقرير سوم:
گفتهاند از يك لازم عقلى استفاده كنيم و آن لازم عقلى اين است كه پروردگار
عالم مىگويد شما بايد ملّا شويد و خواه نا خواه وقتى كه ملا شدند، بايد بروند
در ميان مردم و مردم را هدايت كنند. اين واجب است. حالا اگر خدا به مردم
بگويد حرف اين را گوش نكنيد، لازم مىآيد لغويت. به يك دسته بگويد برويد
ملا شويد و برويد براى مردم نقل كنيد و به مردم بگويد حرف اينها را
نشنويد. لازم مىآيد لغويت در كلام و در دستگاه ربوبى لغويت محال است.
بنابراين لعلهم
يحذرون مىشود واجب و خبر واحد مىشود حجت، يعنى اينكه گفته برو
مردم را انذار كن لازمهاش اين است كه مردم بپذيرند.
مرحوم آخوند در
كفايه به هر 3 تقرير اشكال دارند. يكى اينكه گفتى كلمه لعل براى محبوبيت
است. اين را مىپذيريم، اما واجب است يا نه؟ ديگر دلالت ندارد. اين يك
ايراد.
ايراد ديگر كه
مرحوم آخوند دارند، مىفرمايند آن زمان و اين زمان مثل هم مىماند. الان
منبرىها منبر مىروند و آيه و روايت مىخوانند و مردم
مىترسند و اينها كه حجيت خبر واحد نيست، اينها يك خطابههايى مىگويند و مردم هم از آن
خطابهها استفاده مىكنند و انذار پيدا مىشود و از آن انذار تحذر پيدا مىشود و
زمان سابق همين بوده و تفاوتى با هم ندارند و معمولاً مردم از منبرىها تا يقين
پيدا نكنند قبول نمىكنند و وقتى كه دارد آيه و روايت مىخواند احتمال
كذب در او نمىدهند.
ايراد سوم كه در
ضمن كلامشان فهميده مىشود اين است كه گفتهاند نمىخواهد بگويد
خبر واحد حجت است همين مقدار مىخواهد بگويد كه
منبرىها برويد بگوييد. اوّلى مىگويد، دومى مىگويد، سومى مىگويد، چهارمى مىگويد،
كمكم از آن انذارها تحذر پيدا مىشود و نمىخواهد بگويد
كه يك منبرى وقتى گفت، اين حتما بايد بپذيرد.
على الظاهر اين
ايرادها هيچ كدام وارد نيست.
امّا آن محبوبيتى
كه مرحوم آخوند مىگويند اعم است از واجب و مستحب، مىگوييم
اعم باشد. معناى اعم اين است كه منبرى كه اگر در نماز
شب مىگويد مستحب است، تو قبول مىكنى، اگر در نماز ظهر بگويد واجب است، قبول كنى؛
«ان كان واجبا فواجبٌ و ان كان مستحبا فمستحب». اين معناى عموميت است
و معناى عموميت اين نيست كه حتما مستحب باشد، براى اينكه لعل يك
معناى عامى دارد، به معناى محبوبيت است و محبوبيت عام است، پس دال
بر وجوب نيست.
مىگوييم نه، بلكه
محبوبيت هم دال بر وجوب است و هم دال بر استحباب، تا ببينيم متعلق
چيست و حب به چه چيزى تعلق گرفته است.
لذا معناى لعلهم
يحذرون اين مىشود كه ان اللّه يحب اينكه تو بترسى از گفته او، «ان كان
مستحبا فمستحب» نماز شب خوان مىشوى «ان كان واجبا واجبٌ»، نماز اوّل
وقت خوان مىشوى. لذا اين ايراد وارد نيست.
ثم مهمتر از اين،
اين لعل بين انذار و تحذر واقع شده و انذار مستحبى كه معنا ندارد، يعنى
بترسد تا نماز شب خوان شود. اينكه معنا ندارد. تحذر يعنى
بترس. از چى بترس؟ معمولاً بترس يعنى از آتش جهنم بترس، از خدا بترس، از مخالفت بترس،
اصلاً در خود انذار و تحذر وجوب خوابيده است.
لذا اين لعلهم
يحذرون روى اين تقريبى كه آقايان كردهاند، معلوم نيست نماز شب را بگيرد،
معلوم نيست كه انفاقات مستحبى را بگيرد و اينكه مرحوم
آخوند مىگويند اعم از مستحبات است، اصلاً معلوم نيست مستحبات را بگيرد تا ما بتوانيم
بگوييم «و ان كان واجبا فواجب و ان كان مستحبا فمستحب». لعل بين انذار و تحذير
است و انذار و تحذير در ذات او خوابيده محبوبيت، يعنى به واجب بر مىگردد.
درس خواندن و طلبه شدن واجب است، امر و معروف كردن، يعنى منبر
رفتن و تبليغ كردن اين واجب است. واجب است مردم هم اين را بپذيرند و لعل
ولو به معناى محبوبيت است، اما اينكه بخواهيم بگوييم مستحب، هيچ معنا
ندارد. لذا اشكال اوّل مرحوم آخوند وارد نيست.
و امّا اشكال دوم
كه مىفرمايند مربوط به انذار است و اينكه از انذار او متحذر بشوند و اين
غير از خبر واحد است. اينها خطابههاست و غير از نقل
روايت و حجيت خبر واحد و امثال اينها است. به مرحوم آخوند مىگوييم اينكه منبرى روى منبر از
خودش چيزى نمىگويد. چه مىگويد؟ روايت نقل مىكند و روايت را يك قدرى
توضيح مىدهد، يا قرآن نقل مىكند و توضيح مىدهد امّا از خودش بگويد كه
اين عبادت را انجام دهيد از خودش بگويد كه اگر بهشت مىخواهيد، فلان
كار را بكنيد اينكه منبر نيست. پس لبّ كلام منبرى يك روايت يا آيه
شريفه است، لعلهم يحذرون مىگويد حجت است. پس اين زمان و آن زمان ندارد،
منبرى در همه زمانها روايت نقل مىكرده است و بعضى اوقات يك مقدارى توضيح
مىدهد، اما خمير مايهاش و لب كلام او يك روايت، يا يك آيه است و قرآن
مىگويد اين را بپذيريد. اين هم حرف دوم مرحوم آخوند كه خطابه است و
پامنبرى مجبور نيست، بپذيرد. حرفى نيست كه به مقام شامخ مرحوم آخوند
بخورد.
و امّا فرمايش سوم
كه مىفرمايند اين منبريها يكى پس از ديگرى بايد بگويند، تا اين
حالت تحذر پيدا كند، نه اينكه يك نفر بگويد.
به مرحوم آخوند
مىگوييم اين كجاى آيه خوابيده است كه بايد جمعى بگويند تا حالت تحذر
پيدا شود؟ الا اينكه مرحوم آخوند اين فلولا نفر من كل
فرقة را جمع استغراقى نگيرند و بگويند اين جمع مجموعى است. آيا مىشود گفت؟ و اين
استقراقى است، يعنى كل واحد. در اين فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفه اين طائفه
يعنى يك دسته، ولى اين دسته يعنى كل واحد از آن يك دسته، «ليتفقهوا
فى الدين ولينذروا قومهم»، نه دسته جمعى.
حرف مرحوم آخوند
اين مىشود كه ما طلبهها اگر بخواهيم تبليغ كنيم، بايد دسته جمعى برويم
تبليغ كنيم، تا مردم يقين پيدا كنند و اين معناى آيه نيست. پس اگر شما
بتوانيد از آيه عام مجموعى درست كنيد، يك معنايى پيدا مىكند، امّا خيال نمىكنم
خود مرحوم آخوند هم بگويند اين عام مجموعى نيست و مسلم عام استقراقى
است و اينكه مىگويد طائفه، مىخواهد واجب كفايى درست بكند. براى
ما طلبهها ماندن در حوزهها واجب كفايى است، براى آنها كه پاى منبر هستند
واجب كفايى است گرفتن؛ پس اين فرمايش مرحوم آخوند هم كه بگوييم
«ليتفقهوا فى الدين ولنيذروا اليهم» يعنى دسته جمعى انصافا از آيه شريفه فهميده
نمىشود.
تا اينجا آيه
شريفه به درد دو چيز مىخورد: يكى اينكه وظيفه را براى ما طلبهها سنگين
مىكند و يكى هم وظيفه را براى امت تشيع و اسلامى سنگين مىكند و اينكه
امت حوزه مىخواهد، «و لتكن منكم امّة يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و
ينهون عن المنكر»، هيئت ناهون عن
المنكر و امرون بالمعروف
مىخواهد. اين يك مطلب.
مطلب دوم: اينكه
حجيت خبر واحد از اين آيه به خوبى استفاده مىشود. فقط ايرادى كه در
مسئله هست كه اگر اين را بتوانيد جواب بدهيد، آيه شريفه بهترين آيات است
براى حجيت خبر واحد اين است كه اين لعلهم يحذرون اطلاق ندارد.
اطلاق فردى دارد، براى اينكه جمع است، اطلاق زمانى هم مىتوانيم بگيريم،
براى اينكه «حلال محمد و حلال الى يوم القيامة و حرامه حرام الى يوم
القيامة»، امّا اطلاق
احوالى اگر از آيه بخواهيد بگيريد، بگوييم لعلهم يحذرون در
هر حالى ولو يقين نداشته باشيم و تعبدا بپذيريم، اين اطلاق كار مشكلى است. در
كلام و مكالمه وقتى كه مىگويد جئنى برجل، گاهى اطلاق فردى دارد،
يعنى شما مقدمات حكمت جارى مىكنى و مىگويى مولى در مقام بيان
مرادش بوده، يك مردى مىخواسته و قرينهاى ذكر نكرده است، پير و جوان و جاهل
و عالم ندارد، هر مردى را مىتوانيد ببريد. به اين مىگوييم اطلاق فردى، يعنى
از نظر فرد، رجل صادق بر اين، صادق بر اين و صادق بر آن است.
يك اطلاق زمانى هم
ما بعضى اوقات مىخواهيم. مىگويد جئنى برجل، نمىدانم امروز را
مىگويد يا هر روز. اگر امروز نتوانستيم رجل را ببرم آيا فردا
بايد اين رجل را ببرم يا نه؟ اطلاق زمانى جارى مىكنيم، مىگوييم: مولى در مقام بيان مراد
است و نگفت جئنى برجل يوم الجمعة، قرينه نياورد، پس اطلاق زمانى دارد.
يك اطلاق مقامى هم
داريم كه اسم او را مىگذارند اطلاق حالى. در جئنى برجل بعضى اوقات
شك مىكنى كه آيا اين رجل عالم باشد يا جاهل. در فردش كه گفته جئنى برجل
عالم، آيا فقيه يا غير فقيه، جوان يا غير جوان. آن وقت بگوييم مولى در
مقام بيان مراد است، حالى از احوال نگفت، پس مطلقِ حالات اراده كرده است.
كه اين اطلاق حالى را هم گاهى احتياج به آن پيدا مىكنيم، كه در اصول به نام
اطلاق مقامى ناميده شده است.
اگر ما بخواهيم
اينجا با اين لعلهم حجيت خبر واحد را درست بكنيم، بايد اين جور بگوييم كه
واجب است بر من بپذيرم. وقتى منبرى گفت، چه من يقين پيدا كنم يا نه،
مظنه پيدا كنم يا نه. در اين حالات اگر بتوانيد مقدمات حكمت درست كنيد، خوب
است. مىگوييم همه بايد تحذر پيدا كنيم، در هر زمان بايد تحذر پيدا كنند،
چه صدر اسلام باشد، چه حالا، در هر حال بايد تحذر پيدا كنند، چه يقين پيدا
كنيم، چه مظنه، تعبد باشد، يا غير تعبد.
اطلاق فردى را
لازم نداريم، چون عام فردى داريم، چون لعلهم يحذرون جمع است و عام
است. لذا راجع به آن اصلاً مقدمات حكمت ندارد.
اطلاق زمانى هم
نمىخواهيم براى اينكه «حلال محمد حلال الى يوم القيامة» - آن قاعده مسلم
در اسلام - به ما مىگويد امروز و فردا ندارد و
اينجا اطلاق لازم نداريم.
فقط مىماند اطلاق
مقامى كه مىگوييم مولى در مقام بيان مراد بوده و قرينه ذكر نكرده و
نگفته «لعلهم يحذرون اذا استيقنوا» و چون نگفته است اذا
استقينوا، بنابراين اگر هم يقين پيدا نكنيم بايد تحذر پيدا كنيم. پس خبر واحد حجت است و آيه
شريفه در مقام بيان لعلهم يحذرون نيست، آيه شريفه در بيان وظيفه ما
طلبههاست، در اين مقام است كه براى ما وظيفهاى درست كند.
لعلهم يحذرون علت
غايى است، كه مراتب بر او شده است. نحوه تحذر چيست؟ آيه شريفه
در مقام بيان او نيست، آيه شريفه در مقام بيان اين است كه يك دسته از امت
اسلامى بايد بروند درس بخوانند و فقيه بشوند و بروند مردم را ارشاد كنند.
امّا آن لعلهم يحذرون چون در مقام بيان نيست، نمىتوانم بگويم مولى در مقام بيان
مراد است. مىگويد من در مقام بيان نبودم، لذا مقدمات حكمت مىماند و
اطلاقگيرى نمىتوانيم درست بكنيم.
بنابراين اين
ايراد را كه من مىكنم اگر بتوانيد ردّ كنيد، دلالت آيه شريفه خوب است. مرحوم
نائينى هم مىگويند دلالت او خوب است و ايرادهاى مرحوم آخوند وارد
نيست و اين اطلاق نداشتن لعلهم يحذرون را اگر شما بتوانيد جواب
بدهيد، آيه نفر خيلى بهتر از آيه نبأ است و اگر نتوانيد جواب
بدهيد اين آيه هم مثل آيه نبأ دلالت بر حجيت خبر واحد نمىكند.
و صلى اللّه
على محمد و آل محمد.
- «فالانصاف انّ اللّه الآية لو لم
يكن اظهر من آية النبأ فى الدلالة على حجيةخبر العدل فلا تقصر عنها، فتأمل جيدا».
فوائد الاصول، ج 3، ص 189.
- سوره آل عمران، آيه 104.
- الكافى، ج 1، ص 58، كتاب فضل
العلم، باب البدع و الرأى و المقائيس، ح 19.
- الكافى، ج 1، ص 58، كتاب فضل العلم، باب البدع و الرأى و المقائيس،
ح 19.