دستورالعمل ديگري كه جبرئيل براي موفّقيت پيامبر
اكرم«صلی الله علیه و آله و سلم»از سوي خداوند آورد، در
آيۀ «رَبُّ
الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكيلا» [1] بيان شده است.
يعني لازمۀ موفّقيت در هر كاري، توكّل است و بدون آن، رسيدن به موفّقيت امكانپذير
نيست. اگر انسان در امور زندگی خداوند را وكيل قرار دهد، به مطلوب خود دست خواهد
يافت. توكّل به اين معني است كه انسان به جايي برسد كه به جز خداوند تبارك و
تعالي به هيچ كس اميد نداشته باشد و خداوند را پناه خود بداند. پيامبر اكرم«صلی
الله علیه و آله و سلم» اين حالت را صد در صد در خود بهوجود آورده بودند. نمونهاي از توكّل
آن حضرت در يكي از جنگها تجلّي پيدا كرد.
چنانكه نقل ميكنند در جنگ ذات الرّقاع، بين دشمن
و مسلمانان يك كوه فاصله بود. در يك طرف كوه مسلمانان و در طرف ديگر آن، كفّار
قرار داشتند. هر دو طرف به شدّت خسته بودند و در دو طرف كوه به استراحت ميپرداختند.
پيامبر اكرم«صلی الله علیه و آله و سلم»، بر فراز آن كوه رفتند و
بر تپهاي خوابيدند. يكي از سران لشکر دشمن هم از آن طرف كوه بالا آمد و پيامبر«صلی
الله علیه و آله و سلم» را خفته ديد. با خود گفت: بهتر است او را بکشم تا همۀ جنگ و جهادها
تمام شود. شمشير را از غلاف بيرون كشيد و بالاي سر آن حضرت حاضر شد و گفت: يا
محمد! آن حضرت چشمان خود را باز كردند و خود را زير شمشير دشمن
ديدند. او گفت: آيا كسي هست كه الان تو را از دست شمشير من نجات دهد. پيامبر اكرم«صلی
الله علیه و آله و سلم» بدون اينكه تزلزل و نگراني از خود نشان دهند، بدون
درنگ پاسخ دادند: «رَبي و رَبك»؛ نام خدا كه بر زبان آن حضرت جاري شد، آن كافر بر
خود لرزيد و بر زمين افتاد. پيامبر اكرم«صلی الله علیه و آله و سلم»با چالاكي از جا برخاستند
و شمشير را برداشتند و بالاي سر او قرار گرفتند و شمشير را بلند كردند و فرمودند:
حال چه كسي است كه تو را از دست من رهايي بخشد؟ آن فرد زرنگي كرد و پاسخ داد:
جودُكَ و كَرَمُكَ؛ پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» او را رها كردند. آن مرد
بلند شد و گفت: به خدا قسم تو از من بهتر و كريمتري. [2]
انسان در بنبستها نيازمند چنين توكّلي است. در بنبستها
و تنگناهايي كه هيچ فريادرسي نيست، فريادرس حقيقي به ياري آدمي ميآيد و او را
نجات میبخشد.
انسان غافل از خدا، به اين سو و آن سو، رو به اسباب
ظاهري به پيش ميرود و گاه در همين تنگناهاست كه خداوند را فريادرس خود مييابد.
چنانكه در قرآن ميخوانيم:
«فَإذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللهَ
مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ فَلَمّا نَجّاهُم إلَي الْبَرِّ إذا هُمْ يُشْرِكونَ» [3]
پيامبر اكرم«صلی الله علیه و آله و سلم» طبق اين دستورالعمل،
همواره و در همۀ امور، توكّل به خداوند را در نظر داشتند و توكّل آن حضرت منحصر به
تنگناها و مشكلات نبود.
نبايد فراموش كنيم كه مسبّب الاسباب و اصلاح كنندۀ
امور، خداوند تباركوتعالي است. آن كسي كه ميتواند راه سالک را هموار کند، صفات
رذيله را از دل او بركند و مملکت دل او را به زیور فضائل اخلاقی بیاراید، خداوند
است. همان خداوندی كه با فضل و رحمتش توفيق اين مهم را به انسان ميدهد. چنانكه ميفرمايد:
«وَ لَوْلا فَضْلُ اللهِ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكَي
مِنكُم مِن أحَدٍ أبَداً وَلكِنّ اللهُ يُزَكّي مَن يَشاءُ وَاللهُ سَمِيعٌ
عَلِيم» [4]
اقسام توحيد
توکّل واقعی انسان به خداوند تبارک و تعالی از
اعتقاد او به توحید سرچشمه میگیرد. از این رو لازم است قدری راجع به اصل توحید و
اقسام آن توضیح داده شود تا رابطۀ توکّل و توحید روشن گردد.
قسم اوّل؛ توحيد ذاتي است. یعنی ذات خداوند متعال بىهمتاست
و واجبالوجودى جز او نيست. اعتقاد به اینكه خدا يكي است
و شريك ندارد، واجب الوجود و مؤثري در اين جهان جز خدا وجود ندارد و ديگر هر چه
هست مخلوق خدا و موجود شده از طرف ذات باری تعالی است، اعتقاد به توحید ذاتی است.
انسان همۀ موجودات را ممکنالوجود و حق تعالی را واجب الوجود ميداند و كم پيدا ميشود
كسي در جهان قائل به توحيد ذاتي نباشد. بت پرستان نیز اين توحيد ذاتي را قبول
دارند.
قسم دوّم؛ توحيد صفاتي است.
به این معنا که ذات خداوند متعال بسيط است و هيچ تركيبى در آن راه ندارد و صفات
پروردگار عالمیان نظير علم و قدرت، عين ذات اوست، بر خلاف علم و قدرت مخلوقات كه
زايد بر ذات آنان است. زائد بودن صفات مخلوقات بر ذات آنان بدین معنا
است که مثلاً انسان از ابتدا عالم یا قدرتمند نبوده و این صفات یا فضائل دیگری که
هر انسانی دارد، به ذات او افزوده شده است و ممکن است روزی هم از او زائل شود.
امّا صفات حق تعالی عین ذات او است، یعنی وجود او قدرت، علم و سایر صفات و فضائل
است و این صفات از ذات باری تعالی جدا شدنی نیست. مانند تر بودن آب یا چرب بودن
روغن که ذاتی است.
معناي ديگر توحيد صفاتي اين
است كه انسان بايد هر چه فضيلت دارد از خدا بداند، اگر علم دارد از خداست، اگر
قدرت دارد از طرف خدا به او عنايت شده، اگر عقل و شعور دارد از جانب خدا است، اگر
مال دارد از خدا است و بالأخره هرچه خوبي، زيبايي و فضيلت است، همه از جانب خدا
است و انسان فقط امانتدار خدا میباشد.
قسم سوّم؛ توحيد عبادي است.
يعني انسان در مقابل هيچ كسي كرنش نكند به جز خدای سبحان، يعني عبادت و پرستش فقط
شایستۀ خدا و مختص ذات او است.
قسم چهارم؛ توحيد افعالي است.
به
معنای اینکه موثّرى در جهان هستى جز خداوند متعال نيست. تحقّق اين دو قسم اخیر از
توحيد بسيار مشكل است، زيرا التزام عملى به اين امور مشكل است و
اكثر انسانها متأسّفانه توحيد افعالی ندارند.
«وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ
وَ هُمْ مُشْرِكُون» [5]
و بيشتر آنها به خدا ايمان نمىآورند، مگر آنكه در
همان حال مشركاند.
جملۀ «إِيَّاكَ
نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ». [6]که در
سورۀ حمد است و امر شده به طور مکرّر در نمازها خوانده شود، مربوط به اين دو قسم
توحيد است. و کلمۀ توحيد «لا اله الا الله» در بردارندۀ هر چهار قسم توحيد است.
اگر کسي جدّاً «لا اله الا الله» بگويد، در قلعۀ محکم خدا است و از عذاب الهي در
امان خواهد بود. حضرت رضا«سلام الله علیه» در
نيشابور و در حساسترين مواقع که بايد بالاترينِ کلمات را بگويند، فرمودند:
«لَا إِلَهَ إِلَّا
اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي فَلَمَّا مَرَّتِ
الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» [7]
بال توحید، يک بال برای پرواز
به شمار میرود و بال ديگر براي پرواز، بال ولايت است. جملۀ «بِشُرُوطِهَا وَ
أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»که امام رضا«سلام الله علیه» ذيل
اين روايت فرمودهاند، بیانگر این واقعیّت است. آن حضرت در جاي ديگر نیز از قول
خداي تعالي فرمودهاند:
«وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ
أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي» [8]
اگر كسي شيطان را متابعت کند،
شيطان پرست ميشود. اگر كسي به دنبال هوي و هوس باشد، هوي و هوس را میپرستد.
متابعت از نفس و آنچه دل میخواهد، نوعي شرك است. خداوند در قرآن کریم ميفرمايد:
«أَ لَمْ أَعْهَدْ
إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ
مُبين» [9]
میفرماید: اي بني آدم ما در
عالم ذر، باهم معاهده كرديم كه وقتي در اين دنيا آمدي به دنبال شيطان نروی و او را
نپرستی، چرا شيطانپرست شدي؟ تبعيّت از شيطان پيروی از او، همان پرستش شیطان است و
به توحيد عبادي ضرر ميزند و انسان را مشرک میکند. در واقع چنین کسی دو خدا دارد،
يك خدا كه او را خلق كرده و خداي دیگر، خدائی که از او تبعيّت ميكند. قرآن ميفرمايد:
«أَ رَأَيْتَ مَنِ
اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكيلاً» [10]
يعني اي رسول گرامي! آيا ميخواهي
آن كسي را كه از هواي نفسش پيروي كرده را به تو نشان بدهم؟ همان كسي كه براي خدا
شريك قائل شده است، يعني هم خدا را ميپرستد و او را عبادت میکند و هم هوی و هوس
بر دل او مسلّط شده است و در نتیجه، هوي و هوس را نيز ميپرستد.
معناي توحيد افعالي اين است
كه انسان به جز خدا مؤثّري در اين جهان نبيند و اعماق وجودش بگوید: «لا مؤثّر في
الوجود إلا الله»، توحيد افعالي معناي واقعي كلمه «لا الله الاّ الله» است، يعني
كسي «لا الله الاّ الله» ميگويد كه فقط الله را در جهان مؤثر بداند. باور کند که
هرچه دارد از ناحیۀ حق تعالی است و در حالی که او را همه کارۀ عالم وجود میداند،
به هیچ کاره بودن خودش، علمش، قدرتش و دارائیاش پی ببرد. به قارون گفتند: چرا
زكات مال خود را پرداخت نمیکنی؟ گفت: من اين پولها را از علم خود به دست آوردهام
و زكات نميدهم: «...أُوتيتُهُ عَلي عِلْمٍ عِنْدي» [11]بنابر
تعبیر قرآن کریم، این سخن شرک است و بر این اساس میفرماید: «وَ ما يُؤْمِنُ
أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون»، [12]یعنی اكثر مردم توحيد افعالي
ندارند، زیرا هرچه دارند، از خودشان ميدانند. اين گروه از مردم خودشان را در
زندگي مؤثّر میدانند. خدا را هم در کنار خود و دیگران قبول دارند و مؤثّر ميدانند.
البتّه توحيد افعالى به اين معنى نيست كه «واسطۀ
فيض» در اين جهان نباشد، بلكه عناصر جهان هستى در يكديگر تأثير دارند و به اصطلاح
فلسفى، نظام جهان بر پايه علّت و معلول استوار است.
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند
تا تو نانى به كـف آرى و به غفلت نخورى
توحيد افعالى به اين معنى است كه همانگونه كه خلقت
جهان هستى از ناحيۀ خدا است، تأثير عناصر جهان هستى در يكديگر نيز از او میباشد.
رابطۀ توکّل و
توحيد
کسی که خداوند را تنها وکیل
خود قرار میدهد و او را پشتوانۀ خود میداند و مؤثری در جهان غیر از او نمییابد،
موحدی است که به اقسام توحید، اعتقاد قلبی دارد و به همین جهت خداوند را تنها
فریادرس خود مییابد.
خداوند در سورۀ مزّمّل به
پیامبر خود میفرماید: جز او را به عنوان وکیل و پشتیبان خود انتخاب نکن که: «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ
الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ» [13] است. يعني کسی که همۀ
موجودات متعلّق به او است و مؤثري در جهان به جز او وجود ندارد. در حقيقت توکّل
یعنی اعتقاد به اینکه خداوند یکتا كارها را اصلاح میكند و پشتیبان بندگان در همۀ
امور است. پس انسان باید کارهای خود را به او واگذار نماید و بگوید: «أُفَوِّضُ
أَمْري إِلَي اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ» [14]
چنین کسی نگرانی از نتیجۀ
امری که به خدای سبحان واگذار کرده است، ندارد. زیرا میداند پروردگار مهربان به
حال بندگان خود بصیر است و چون حکیم است، بر وفق مصلحت او رفتار مینماید و او را
از عذاب دنیا و آخرت نجات میبخشد.
ملازمت توکّل و
همّت
نکتهای که در این مبحث شایان
توجّه است اینکه توکّل انسان به خدای تعالی و اعتقاد به اینکه اصلاح همۀ امور به
دست او است، نباید مانع تلاش و همّت گردد. به عبارت دقیقتر، توکّل به معنای نشستن
و تلاش نکردن و صرفاً از خدا خواستن نیست. بلکه همّت آدمی باید همواره قرین توکّل
باشد. انسان باید عقل، شعور، انرژي و توان خود را در انجام هرکاری به کار بندد و
از نعمتهاي خدادادي كمال استفاده را بنماید و همراه با این همّتی که دارد، به خدا
توکّل کند و از پروردگار عالم بخواهد اسباب انجام آن كار را فراهم فرماید، یعنی از
محضر حق تعالی طلب توفیق نماید. همّت و توفیق ملازم همدیگرند و با فقدان یکی از آن
دو، کاری به انجام نمیرسد. اگر توفيق نباشد، همّت انسان، با بيبركتي مواجه شده و
او را به مقصود نمیرساند و موجب سرگرداني میشود. سالک باید بداند که فراهم آوردن
اسباب و مقتضيّات از ناحیۀ خدا است.
«وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» [15]
همچنین اگر همّت در کاری
نباشد، اصلاً توفيقي وجود ندارد که موجب موفّقیت انسان شود. زیرا توفيق الهی شامل
حال کسی میشود كه فعاليّت لازم را کرده باشد.
بنابراین اوّلین قدم در
توکّل، آن است كه انسان شروع به فعاليّت كند و قدم در راه نهد. اگر اين مرحله از
توکّل در زندگی کسی نباشد، خداوند به او توفيق نميدهد و همواه در زندگی خود با
مشکلاتی روبرو است و دچار سرگرداني ميشود. از این رو در برنامۀ رسالت پیامبر«صلی
الله علیه و آله و سلم» ابتدا به تلاش و کوشش، سپس به توکّل سفارش میگردد. [16]
گام بعدی در توکّل آن است که
انسان در زندگي خداوند را وكيل خودش بداند، به اين معنا كه واقعاً مفهوم «إِيَّاكَ
نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ» را درک نماید. يعني از عمق جان بگويد: خدايا فقط
تو ميتواني مرا موفّق گردانی و به من كمك كني، و با در نظر گرفتن مسبّب الاسباب
بودن خداوند، اصلاح امور خود را از او طلب کند. چنین کسی، اصلاح امور خود را از
خداوندی میطلبد که عالم به حال بندگان و قادر به انجام هركاري است و مهم تر آنكه،
رئوف و مهربان است و در بن بست و غير بن بست، به فریاد انسان میرسد. خداوند را
مسبّب الاسباب میداند، به اين معنا كه سبب انجام كارها را فراهم ميكند و آخرين
سبب نیز خود او است. اگر اين توكّل براي انسان پيدا شود، در زندگي يك كمككار و
پشتیبان بینظیر به نام خداوند مهربان خواهد داشت.
اگر کسی در دادگاه مشکلی
داشته باشد و خودش از عهدۀ حلّ آن بر نیاید، به حکم عقل، وكيل ميگيرد. حال اگر آن
وكيل را دلسوز، عالم و قادر بیابد، کار را با اطمينان کامل به وی واگذار میکند و
نسبت به نتیجۀ آن نگرانی نخواهد داشت. حتّي اگر نتیجۀ منفی در بر داشته باشد، چون
به وکیل خود مطمئن است، به آن نتیجه راضی میشود.
اگر انسانها به همین اندازه
هم خداوند را وکیل خود بدانند و خود را به او بسپارند، در همۀ امور زندگی موفّق و
پیروز خواهند شد و گمراه نخواهند شد. قرآن کریم میفرماید:
«وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ
عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ
لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً» [17]
و كسى كه بر خدا توكل نمايد او برايش كافى است مسلّما خداوند رساننده فرمان و تحقق
بخشنده اراده خويش است، همانا خداوند براى هر چيزى اندازهاى قرار داده است.
و در آيۀ ديگر ميفرمايد:
«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ
سُلْطانٌ عَلَي الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون» [18]
چرا كه او را بر كسانى كه ايمان آوردهاند و بر
پروردگار خود توكل مىكنند تسلطى نيست.
تقوي، شرط پذيرش توکّل
شرط اساسی تحقّق وکالت خدای
سبحان، رعایت تقوا است. تقوا، يعني رابطه با خداوند و اگر کسی متّقی شود، کارهای
او از راهی که گمان نمیبرد، اصلاح خواهد شد.
«وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً، وَ يَرْزُقْهُ
مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب» [19]
و كسى كه از خدا پروا كند براى
او راه خروجى (از مشكلات) قرار مىدهد و او را از راهى كه گمان نمىبرد روزى
مىدهد.
هر كه به انجام واجبات،
مخصوصاً نماز اهميّت بدهد، از گناه، مخصوصاً حقّ الناس اجتناب داشته باشد و به
اندازهای که برای کار او مضر نباشد و موجب خستگی و سرخوردگی او نشود، به انجام
مستحبات بپردازد، متّقی است و خداوند منّان وکالت چنین انسانی را بر عهده میگیرد
و يار و ياور او ميشود. تا آنجا كه ميفرمايد:
«وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ
عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» [20]
چنين کسی برای رسیدن به مقصود
خود، از هر راهي وارد نمیشود و رضایت خداوند را در انتخاب مسیر، در نظر میگیرد.
براي رسيدن به مقصد، صرفاً به عقل و شعور و دارائی خود اتّکا نمیکند. خدای تعالی
را در همۀ امور زندگي، يار و معين خود ميداند و به همین جهت در هر کاری موفّق و
سربلند است.
هنگامی که استاد عظيمالشآن
ما، حضرت آیت الله العظمي بروجردی«ره»
دعوت علمای قم را پذیرفتند و برای امر زعامت حوزۀ مقدّسه، به آن شهر نقل مکان
کردند، به طلاب علوم دینی شهریه پرداخت میکردند. گاهی اوقات، وجوهات شرعیّه به
اندازۀ کافی وصول نمیشد و مرحوم آیت الله بروجردی«ره»در پرداخت شهریه با مشکل
مواجه میشدند. در آن زمان چند تن از علمای بزرگوار قم، از سر دلسوزی و به جهت
اصلاح امر شهریۀ طلاب، نامهای به مرحوم حجتالاسلام و المسلمین آقای فلسفی که از
خطباء و دانشمندان مشهور بود، نوشته و از او خواسته بودند با توجّه به ارتباطاتی
که از طریق مجالس وعظ و خطابه با تجّار و متموّلین دارد، شهريۀ حوزه را فراهم كند.
آقاي فلسفي قبل از اقدام در این خصوص، موضوع را با شخص آیت الله العظمي
بروجردی«ره» در میان میگذارد و به ايشان میگوید: ديگران براي شما نگران هستند و
از من خواستهاند پول شهريۀ حوزه را فراهم كنم! آن فقيه وارسته و متوکّل در پاسخ
فرموده بودند: من به هیچ وجه راضی به این اقدام نیستم. خداوند یاور من است و نیازی
به اینگونه اقدامات نیست. حوزه متعلق به حضرت ولی عصر«ارواحنا فداه» است و من هم
به خاطر رضاي خدا به حوزه آمدهام و مطمئن هستم كه خداوند يار و معين من خواهد بود
و مرا معطّل نخواهد گذاشت.
آقاي فلسفي ميگويد: از خدمت
ايشان مرخّص شدم و فردای آن روز یکی از اعضای بیت آیت الله العظمي بروجردی«ره» به
من خبر داد که مشکل مالی شهریه حل شد و پول کافی رسید. آیت الله العظمي
بروجردی«ره» نقش خود را به عنوان زعیم حوزۀ علمیه، به خوبی ایفا کرده بودند و
منتظر عنایت پروردگار عالم بودند که حوزه را اداره کند. بنابراین بعد از انجام
وظیفه، درخواست از غیر درگاه پروردگار متعال و دست دراز کردن در مقابل تجّار، برای
ایشان وجهی نداشت.
=================
[1].
المزّمّل / 9.
[2]. الکافي، ج 8، ص 127.
[3]. العنكبوت / 65 «و چون به كشتى سوار شوند
خدا را ميخوانند در حالى كه ايمان و اعتقاد را براي او خالص سازند و همين كه
آنها را به سوي خشكي رساند و نجات داد پس به ناگاه
شرك ميورزند.»
[4]. النور / 21: «و اگر فضل و بخشايش خدا بر شما
نبود هيچ كس از شما هرگز پاك نميشد، و ليكن خداوند هر كه را خواهد پاك ميسازد،
و خدا شنوا و داناست.»
[5]. يوسف / 106.
[6].
الفاتحة / 5.
[7].
الأمالي (للصدوق)، ص 235.
[8].
عيونأخبارالرّضا«ع»، ص 2، ص 136 .
[9]. يس /
60: «اي فرزندان آدم، آيا به شما سفارش نكردم كه شيطان را نپرستيد كه او
مسلمًا براي شما دشمنى آشكار است؟»
[10].
الفرقان / 43: «آيا ديدي كسي را كه خداي خود را هواي خود گرفته؟ آيا تو كارساز او (در
هدايت يا حفظ از عذاب آخرت) خواهي شد؟»
[11]. القصص / 78.
[12]. يوسف / 106.
[13].
المزّمّل / 9.
[14]. غافر
/ 44: «و من كار خود را به خدا ميسپارم، زيرا خداوند به (حال) بندگان
بيناست.»
[15].
النور / 40: «و كسي كه خدا براي او نوري قرار نداده هرگز نوري نخواهد داشت.»
[16]. المزّمّل / 9-8 .
[17]. الطلاق / 3.
[18]. النحل / 99.
[19]. الطلاق / 3-2.
[20].
الطلاق / 3.