جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت


 
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: مبحث مثلی و قیمی در قاعده علی الید
    موضوع درس:
    شماره درس: 181
    تاريخ درس: ۱۳۸۶/۹/۱۱

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهو قولی.

    بحث در باب عینی، مثلی و قیمی بود که اگر شخصی مال کسی را تلف کرد قاعده علی الید ما اخذت حتی تودی می‌گوید که باید این عین را بدهی، و حیث اینکه را تلف کرده خواه ناخواه قریب به عین مثلش است، اگر هم مثلش نباشد الا قرب فالاقرب قیمتش است و گفتیم هم که قیمت یوم الاداء را باید بدهد برای اینکه نمی‌تواند عین را الان بدهد، لذا الاقرب مثلش است مثل را باید بدهد، نمی‌تواند پس باید قیمت الان را بدهد. حرف این است که مثلی و قیمی چیست؟ کجا را مثلی و کجا را قیمی می‌گویند؟

    اگر یادتان باشد مرحوم شیخ انصاری در مکاسب خیلی مفصل در این باره صحبت کردند، خیلی این طرف و آن طرف زدند و بالاخره به آنجا رسیدند که مثلی آنست که سلمش جایز باشد مثلی آن اس تکه اگر با هم مخلوط شد، شرکت قهری بشود آن وقت مثال زدند که می‌تواند یکی بادام، یک گندم سر فرض را الان بفروشد پولش الان اما جنسش سر خرمن. گفتند چون گندمها مثل همند پس این غرری نیست و این معامله سلم است و جایز است و معامله سلم آنجاست که الان گندم را می‌فروشد و گندم تحویل می‌دهد، گندم و گندم مثل هم و فرمودند که اگر یک من گندم شما داشته باشید، یک من گندم رفیقان و بچه آمد و این دو من گندم را روی هم ریخت، شما دو نفر شریک این من گندم می‌شوید شرکتتان هم قهری است یعنی نمی‌خواستید این شرکت پیدا شود، (اولی) پیدا شد برای اینکه در باب شرکت شرط اولش این است که عقد بکنند، شرط دومش این است که مال را مخلوط بکنند تا شرکت محقق بشود و الا اگر مال را مخلوط نکنند شرکت محقق نمی‌شود، آن وقت شرکت گاهی قهری است، گاهی ارادی، مثلاً گاهی 10 من گندم این 10 من گندم، می‌ریزند روی هم می‌شود 20 من، 20 من گندم را مثلاً با آن کار می‌کنند، گاهی هم یک من گندم مال این، یک من گندم مال او شریک هم نمی‌خواهند بشوند اما بچه می‌آید 2 تا گندم را روی هم می‌ریزد شرکت قهری پیدا می‌شود، احکام شرکت بر این بار است گفتند این مثلی است آن وقت هر چه این طور نشد می‌شود قهری.

    خوب حرف خوبی است الا اینکه اگر این طور بگوئیم که مثلی و قیمی یک امر عرفی است و عرف است که می‌گوید این مثلش است یا این قیمتش است و خیلی جاها همین گندمی که ایشان مثال می‌زند نمی‌شود بوئیم مثلی است، خصوصیت خیلی فرق می‌کند، برنج مشهور است که مثلی است خوب مسلم این طور نیست برای اینکه الان برنجهای در بازار، برنج لنجان، برنج خارجی، برنج مازندارانی، خود برنج مازندران خیلی با هم تفاوت دارد و ما اینها را بخواهیم همه مثلی، انصافاً مشکل است، در حالی که اگر این یک من برنج لنجانی، این یک من برنج خارجی، بچه این دو من برنج را روی هم ریخت شرکت پیدا می‌شود، شرکت قهری چونکه نمی‌شود جدایش کنی، و چون نمی‌شود جدا کنی ما می‌گوئیم شرکت پیدا شد، مثلاً همین برنج رسیده به آنجا که این برنج لنجانی به ذمه اش بوده، این را تلف کرده، و الان برنج لنجانی نیست، یا هست باید برنج لنجانی بخرد بدهد به این 3-2 برابر است خوب در اینجا مثل مبدل به قیمت می‌شود ما بخواهیم به او تحمیل کنیم که مثل را بده نمی‌شود مگر کس قائل شود بگوید که «القاصب یوخذ باشد الاحول» که اینجا نمی‌شود گفت و اینکه بگوئیم مثلی و قیمی،‌ یک امر عرفی است، مثلاً همین طوری که شیخ فرمودند گندمها،‌ همه در حالی که تفاوت دارد اما عرف اینها را مثلی می‌داند، اما برنج را چه؟ مثلی نمی‌داند، مثلاً گوسفند در گله را معمولاً عرف اینها را مثلی می‌داند 10 تا میش،‌ 10 تا بز ولو اینکه اینها با هم تفاوت دارند، چاق و لاغر دارد، آن خیلی لاغرها و آن خیلی چاقها را کنار بگذار، متوسط‌ها همه اش مثل همند از همین جهت هم در باب زکات فقهاء فتوا دادند گفتند اگر کسی بخواهد زکات بدهد لاغرها نه، برای اینکه باب زکات شرکت است، اگر کسی 40 تا گوسفند داشته باشد یکی از این گوسفندها، این قیمی که نیست، مثلی است یعنی به نحو اشاعه فقراء حق (نسبت) به این گوسفندها دارند، یکی از این گوسفندها. لذا فقهاء در آنجا به طور مسلم (گفتند) مرحوم شیخ انصاری گفته که چاقها نه، لاغرها هم نه، این متوسط‌ها هر کدام را بخواهد می‌تواند بدهد، چرا چون اینها مثلی اند. یکی از این 40 تا هر کدام را بدهد کفایت می‌کند در فروشش هم همین است، اگر بگوید از این گله 10 تا میش یا 10 تا بز به تو فروختم او هم قبول بکند بعد که می‌خواهد تحویل بگیرد، اگر نزاع نشد که هیچ، اگر نزاع شد، عقلاء می‌گویند، چوپانها می‌گویند آن چاقها استثناء هیچ، آن لاغرها (هم) هیچ، اما آن که خودشان اسمش را می‌گذارند گوسفند زکاتی، 10 تا از این متوسط‌ها هر کدام را می‌خواهی تحویل بده، این می‌شود مثلی در حالی که مرحوم شیخ اسم می‌آورد، دیگران هم اسم می‌آورند، دیگران هم اسم می‌آورند که حیوانات قیمی هستند، می‌گوئیم نه، کی می‌گوید حیوانات قیمی هستند؟ ما می‌گوئیم حیوانات مثلی هستند در آنجائی که نشود مثل را تحویل داد برمی گردد به قیمت بعبارت دیگر بگوئیم اصلاً اینجا مثل نیست. مثلاً (اگر) یک از این گوسفندها را تلف کرد، چاق و لاغر نه، می‌گویند گوسفند را بده می‌گوید ندارم، می‌گوید مثلش را بده، از توی گله ات یک گوسفند می‌بریم، خودت از توی گله یک گوسفند بیاور و در گله ما بینداز، این معنی اش این است که مثلی است.

    اگر بخواهیم برای مثلی مثال بزنیم، مثال خیلی خوب کتابهای امروز (است) یا مصنوعات امروز، یک پژو، این مثلی است برای اینکه اگر پژو کار کرده باشد می‌شود قیمی، اگر صفر کیلومتر باشد می‌شود مثلی یک معنی عرفی است یعنی همین پژو گاهی قیمی شد، گاهی مثلی شد آنجا که کار کرده باشد، صفر کیلومتر نباشد می‌گویند مثلی است می‌گوید خوب این پژو را خراب کردی یک پژو مثلش بده.

    مثلاً الان استکان و نعلبکی و ظروف همه مثلی است و هیچ تفاوتی با هم ندارند شرح لمعه آقا را سوزاند، انداخت در (میان) دریا خوب این چیزی که نیست برو یک شرح لمعه بگیر و بده یعنی مثلی است. حتی در قیمی مثال می‌زنند به بیوتات می‌گوئیم نه، الان این برج‌ها همه اش مثلی است برای اینکه 40-30 تا آپارتمان ساخته اینها همه مثل هم است، حالا اگر یکی را این (شخص) خریده باشد و نتواند تحویل بگیرد، غاصب غصب کرده باشد، قیمی نیست می‌گوید این را نمی‌توانم بدهم پهلویش مثل این است آن را می‌دهم، نمی‌تواند قبول نکند، بله اگر تلف نشده باشد ذمه روی عین است یعنی شخصیت در اینجا لحاظ می‌شود و اما بحث ما در تلف است، تلف را که آقایان می‌گویند ما معنی عامی می‌گوئیم گاهی رویش است، نوبت به این آقا نمی‌رسد که این آقا بگوید من پولت را می‌دهم او بگوید که من پولت را می‌دهم، خانه ترقی کرده بگوید  من پولت را می‌دهم نمی‌تواند، می‌گویند آقا مثلی است، تو چهار تا خانه داری، یکی اش را فروختی نمی‌توانی تحویل بدهی حالا که نمی‌توانی تحویل بدهی، مثلش را بده، مثل پهلویش است، پهلویش را بده.

    آن هم همین طور است می‌تواند بگوید من فقط پهلویی را می‌دهم، آن یکی از نمی‌دهم، طوری نیست برای اینکه مالک است می‌خواهد تبدیل بکند، می‌خواهند عین تبدیل به مثل شود، انتخابش مال آن (مالک) است طوری نیست. اما اینکه ما بخواهیم بگوئیم قیمی است مسلم قیمی نیست دلیلش هم این است که مثلاً الان برج ساز، برج ساخته با 20 تا خانه، این 20 تا خانه را هم فروخته، حالا الان نمی‌تواند تحویل بدهد، اشکال شهرداری دارد، نمی‌تواند واگذار کند این بخواهد بگوید من قیمتش را می‌دهم، نه به او می‌گویند آقا آن برج پهلویی هم مال توست، اینها تفاوت قیمت هم ندارند، از نظر شخصیت هم مثلی است، همه اش مثل هم اند. بنابراین این خانه را نمی‌توانی بدهی، مثلش را بده، مثلش کدام است، آن یکی خانه، آن یک برج، باید این کار را بکند، نمی‌تواند بگوید من قیمت می‌دهم، مخصوصاً اینکه حالا قیمت هم گران شده باشد، یا ارزان شده باشد یا بعکس او بخواهد بگوید این خانه را نمی‌خواهم، پولش را می‌خواهم، نمی‌تواند بگوید، می‌گوید آقا پولش را می‌خواهی چیست مثل، مثلش را می‌دهم به تو، تو بخواهی بگویی نه، نمی‌توانی. لذا این برجها همه اش مثل است گفتم بله بعضی اوقات این طوری می‌شود که مثل آن گله که فقهاء هم فرمودند، چاقش را نه لاغرش را نه متوسط را گفتند مثلی است، آنجا نگفتند مثلی است، آنجا فتوایشان این است فتوایشان این است که اگر کسی زکات بدهکار باشد بخواهد بز لاغر بدهد، که اسمش را بززکانی می‌گذارند، این را نمی‌تواند برای اینکه این مثل نیست، بخواهد آن چاق را از او بگیرند، آن هم نه مثل نیست، استثناء است دیگر و اما در 40 تا گوسفند 5 تا چاق و 5 تا لاغر، 30 تا باقی می‌ماند که این 30 تا همه اش مثل است، هر کدام را بدهد، حاکم شرع باید قبول بکند، تبدیل ذمه به عین نیست و همین است، حاکم شرع عین را می‌خواهد، شرکت است، ما که در باب خمس و زکات به شرکت قائل هستیم اگر کسی قائل به شرکت نباشد، مساله ما نیست اما مشهور در میان فقهاء منجمله شیخ انصاری که قائل به شرکت در خمس و زکات است خوب مثلی می‌شود، این گوسفند نه، آن گوسفند، هر کدامش را بدهد، باید او را قبول کند، چرا؟ مثل اینکه مثلاً 10 تا کاسه هست اینها همه مثل هم، از یک کارخانه بیرون آمده، 10 تا پژو هست همه مثل هم، از یک کارخانه بیرون آمده، 10 تا پژو هست همه مثل هم، از یک کارخانه بیرون آمده حالا یکی اش را شما خریدی و آمدی بیرون تصادف کردی و این از بین رفت، خوب آن آقا که تصادف کرده و تقصیر دارد می‌گوید بیا برویم پژویت را من بخرم و به تو بدهم، نمی‌تواند بگوید نه، من قیمتیش را می‌خواهم، می‌گوید آقا پژویت خراب کردم، این هم پژو می‌شود مثلی و امروز مثلی خیلی فراوان است، آن وقتها کم بود، اما اینجا مرادم است که این مثال فقهاء مثل شیخ انصاری و امثال ایشام که مثال حیوانات را می‌گویند قیمی است، ما می‌گوئیم نه، حیوانات معمولاً مثلی اند و اینکه گفتند مثلی آنجاست که اگر مخلوط شد، دیگر شرکت قهری پیدا می‌شود، می‌گوئیم نه بعضی اوقات به راستی مثلی است اما بخواهد بخرد و مثلش را بدهد، نمی‌شود کمیاب است، به درد سر حسابی می‌افتد می‌گوئیم قیمتش را بده، در حالی که تلف نشده می‌گوئیم قیمتش را بده، در حالی که تلف نشده می‌گوئیم قیمتش را بده خیلی جاها که فقهاء گفتند قیمی است ما می‌گوئیم مثلی است، خیلی جاها که فقهاء گفتند مثلی است ما می‌گوئیم قیمی.

    لذا می‌شود یک امر عرفی بله کاری به این جا ندارد در عرف همیشه فرد مشکوک دارد شما نمی‌توانید پیدا کنید یک چیزی که موضوعش عرفی باشد و قضیه صاف شود همه جا راجع به موضوعات عرفیه موادرد مشکوک پیدا می‌کند لذا باید فکر آن موارد مشکوک را بکنیم و الا اگر بدهیم به دست عرف بی سواد عرفی که اصلاً حرفهای ان قلت قلت طلبگی بلد نیستیم از او بپرسیم که مثلی کدام است قیمی کدام است حسابی دستمالن می‌دهد که این مثلی است و این قیمی.

    لذا این تعریفهایی که کردند همه اش نقض دارد لذا همین 2 تا گندمی که مثال می‌زنند می‌گوییم نه گندمها خیلی تفاوت دارد کی گفته گندم مثلی است بله ما 4-3 جور گندم درست کنیم یکی اش را هم مثلی درست کنیم خوب است ولی مثلاً الان برنج را گفتند مثلی است ما می‌گوییم که گفته برنج مثلی است ما می‌گوییم که گفته برنج مثلی است مسلم برنج قیمی است الا این که شما کم و زیادش بکنید بگوییم که مرادمان برنج لنجانی است اما برنج لنجانی با برنج خارجی قیمی است نه نه مثلی باید این طور درست بکنید برمی گردد به معنی عرفی عرف هر کجا که می‌گوید قیمی است ما می‌گوییم مشکوک پیدا کرد چه بکنیم که این را شیخ بزرگوار نفرمودند یک چیز را نمی‌دانیم مثلی است یا قیمی چه چیزی به ذمه است یا مثل به ذمه است یا قیمت راجع به عینش که تلف شده نمی‌تواند عین را بدهد حالا که نمی‌تواند عین را بدهد می‌گوید که مثلش را بده دیگر خواه ناخواه اگی این چیز خارجی را ندانیم مثلی است یا نه می‌تواند بگوید که مثل ندارد یا ان بخواهد مثل را بدهد می‌گوید من نمی‌دانم این مثل است یا نه مثل ندارد نوبت می‌رسد به قیمت قدر متیقت قیمت است برمی گردد به این که قدر متیقن اقل و اکثر استقلالی می‌دانم قیمت باید بدهد بخ ذمه است نمی‌دانم مثل هم به ذمه است یا نه رفع ما لا یعلمون می‌گوید نه لذا موترد مشکوک مثلی به قیمی برمی گردد اما قیمی نمی‌تواند به مثلی برگردد چون طولی هستند اقل و اکثر استقلالی است تنمی دانم که به شما 10 تومان بدهکارم یا 9 تومان 9 تومانش که مسلم است آن 1 تومان را نمی‌دانم به شما بدهکار هستم یا نه رفع ما لایعلمون می‌گوید نه. علم اجمالی هم نیست برای اینکه تقریباً یک علم تفصیلی است و یک شک بدوی که اینجا پهلوی هم گذاشته شده ما نحن فیه هم هیمن طور است، قیمتش را قطعاً می‌دانم، نمی‌دانم آیا مثل بدهکارم یا نه، رفع ما لایعلمون می‌گوید نه.

    اصلاً علم اجمالی شک در مکلفٌ به است لذا آن عین را تلف کرده و تمام شد، نمی‌تواند تحویل بدهد، تکلیف ما لا یطاق هم نمی‌تواند بکند حالا که نمی‌تواند بکند، اگر مثلی باشد مثلش را باید بدهد و گرنه باید قیمی را بدهد و اینکه نمی‌دانم آیا مثلی است تا لازم باشد بدهم یا نه، رفع ما لایعلمون می‌گوید، نه قیمی اش قدر متقین است، اینهم این مسأله.

    مسأله دیگری که در بحث هست منفعت است، اگر کسی باغ کسی را غصب کرده است، معلوم است که این باید باغ را بدهد فایده های باغ را هم باید بدهد شکی نیست. برای اینکه این باغ در ملک کسی که از او غصب کردند استفاده داشته و این آقا مثلاً خانه را غصب کرده و اجاره داده و اجاره داده، اجاره اش را هم دارد می‌گیرد معلوم است که عین این خانه بنا به من اتلف مال الغیر فهو له ضامن، علی الید ما اخذت حتی تودی می‌گویند خانه را بده آن وقتی که می‌خواهد خانه را بدهد، می‌گویند استفاده‌ای را هم که کردی بده، استفاده که مال تو نبود استفاده‌ها مال غیر بود، لذا به آن می‌گویند منافع مستوفات در این باره اشکالی نیست، هیچکس هم اشکال نکرده که منافع مستوفات در این باره اشکالی نیست، هیچ کس هم اشکال نکرده که منافع مستوفات را بگوئیم مال غاصب است. لذا اگر ید امانی است و باغ را امانت گذاشته، این ید امانی است گفته این باغ پیش تو و من می‌روم خارج یک سال دیگر می‌آیم، وقتی که آمدم باغم را بده، این رفت خارج، یک سال دیگر که آمد این باغ مثلاً یک میلیون بوده، حالا 10 میلیون شده نه این باغ یک میلیون قیمتش بوده، 100 هزار تومان استفاده اش بوده وقتی که می‌خواهد تحویل بدهد، نمی‌تواند یک میلیون تحویل بدهد، فقط در عاریه است که آن نه، در حاق او خوابیده است که منافع مستوفات مال آن کسی است که عاریه کرده و اما در غیر عاریه همه نوع، ید امانی باشد یا ید ضمانی، منافع مستوفات مال صاحب مال است. در اینجاها ظاهراً حرفی نداریم،‌ همه حرفها در منافع غیر مستوفات است، کسی باغ کسی (دیگر) را تخریب کرده و حالا این باغ را باید بدهد، حالا که باید بدهد منافع یک سالش هم که مستوفات نیست، اگر بود فائده داشت این منافع غیر مستوفات را هم غاصب باید بدهد یا نه؟

    مشهور در میان فقهاء گفتند باید بدهد دلیلشان هم این بود که الغاصب یوخذ باشد الاحوال و اشد احوال این است که هم عین را بدهد، هم منافع را، آیا این درست است یا درست نیست؟ اتومبیل کسی را غصب کرد، یک سال در خانه اش بود، حالا اتومبیل دزدی را پیدا کردند دادند به صاحبش این یک سال استفاده از اتومبیل که اگر یک سال دست صاحبش بود، استفاده داشت، روزی 100 تومان استفاده داشت حالا این یک سال استفاده منافع غیر مستوفات، آن غاصب منفعت هم نکرده باید این بدهد یا نه؟ مشهور گفتند آری.

    آیا این حرف درست است یا نه، انشاء الله برای فردا.

    وصلی الله علی محمد و آل محمد.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365