جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت


 
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: تقواى اسلام
    موضوع درس:
    شماره درس: 88
    تاريخ درس: ۱۳۷۷/۷/۲۲

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى

    هفته گذشته عرض كردم كه انسان سيرى دارد از نظر قرآن به نام سير به سوى اللّه‏ حركت به سوى خدا و براى همين هم آمده است براى همين آوردندش «يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه»[1] تو در حركت هستى حركت پر رنج حركت پر مشقت اما اگر بمانى در راه منتها سير خدا است «ان الى ربك الرجعى»[2]  «ان الى ربك المنتهى»[3]  «انا للّه‏ و انا اليه راجعون»[4] و هفته گذشته هم گفتم خيلى هم احتياج نيست به اينكه ما معنا بكنيم «انا للّه‏ و انا اليه‏اى الى قربة الى رحمة الى جنته راجعون» اين مجازات هم لازم نيست براى اينكه انسان در همين دنيا مى‏تواند برسد به يك جا كه ديگر هيچ چيز در جهان نبيند جز خدا و هيچ چيزى در دلش نباشد جز خدا و استقلالى براى هيچ چيزى قائل نباشد جز خدا و شايد در مجلس ما هم اين جور افراد باشند زياد هستند خوب اين سير همه براى همين سير آمده‏اند حالا بعضى متوقف مى‏شوند بعضى راه را گم مى‏كنند بعضى سقوط پيدا مى‏كنند و آنها چيزهاى ديگر است اگر تو راه باشد و برود جلو منتهى سير خداست در همين دنيا به مطلوبش به مقصودش به گم شده‏اش مى‏رسد و ديگر معلوم است چون روز قيامت روز تجلى است روز قيامت روز حقايق است ديگر همه ظواهر تمام مى‏شود ديگر آنجا اين گم شده بهتر پيدا مى‏شود ديگر آنجا راستى با خدا حرف مى‏زند خدا با او حرف مى‏زند ديگر راستى با آن چشم بصيرتى كه خدا مى‏بيند نشاط پيدا مى‏كند «وجوه يومئذ ناضره الى ربها ناظره» و بهترين لذاتش هم همين است اين بهشت براى عموم مردم است و اما بهشت براى افرادى كه به مقام لقاء رسيدند ديگر معلوم است كه خيلى اهميت ندارد يا براى بعضى از آنها اصلاً اهميت ندارد حالا على كل حال اين انسان آمده براى اينكه به خدا برسد كه بالاترين لذات است لذتى كه به انسانيت مى‏خورد به آدميت مى‏خورد و الا اگر آمده باشد براى اينكه غرائز خودش را ارضا بكند چه اينجا چه در بهشت اين انسانيت نيست اين باز هم حيوانيت است خوب حالا حورالعين چه اينجا چه در بهشت بالاخره مربوط به جسم است خوردن چه اينجا چه در بهشت مربوط به جسم است و همچنين ما بقى نعمتهايى كه در قرآن آمده اما آنكه مربوط به روح است به آدميت است آن همان چيزهايى كه در اين دنيا لذت انسان است ايثار گذشت فداكارى خوب اين مربوط به جسم انسان نيست به قول قرآن شريف در دل شب گفتن «سبوح قدوس ربنا و رب الملائكة و الروح» خوب اين مربوط به روح انسان است معنويتها در دنيا هست در آخرت هم هست در دنيا نماز شب‏ها ديگر راستى اگر آدم باشد مثل امام صادق دو ركعت نماز شب برايش بهتر از دنيا و آنچه در دنيا است «الركعتان فى جوف اليل احب الى من الدنيا و ما فيها» اينها كه دروغ نيست يا العياذ باللّه‏ اغراق نيست كه امام صادق اغراق گفته  باشد نه بابا واقعيت همين است و يك آن خلوت با خدا پيش او از هر چى بالاتر از دنيا و آنچه در دنيا است بالاتر يك آن خلوت با خدا يك اللّه‏ اكبر خب همان كه حضرت ابراهيم گفت اى كسيكه اسم محبوبم را بردى يكبار ديگر بگو نصف مالم را مى‏دهم يك بار ديگر بگوهمه‏اش را مى‏دهم يكبار ديگر بگو غلامت مى‏شوم خب گفت و غلامش شد ديگر راستى اينجورى است آمده‏ايم براى اين حالا مرتب مى‏پرسند در اين دنيا براى چى آمديم راستى اگر ما كمال را معنا بكنيم كمالات جمسى در آن مى‏مانيم كه انسان براى چه به اين دنيا آمده انسان براى چه، حالا اگر بهشت را هم بگويى باز براى چه حالا چى، حالا اگر برسند به معنويات حالا آن چى ديگر معنا ندارد آمده‏ايم آدم شويم 124 هزار پيغمبر آمده‏اند آدم بكنند همه آمده‏اند دست ما را بگيرند به مقام لقاء برسانند به مقام سير من الحق فى الحق ديگر انتها هم ندارد بهشت هم ممكن است از نظر جسمى حد يقف باشد كه بعضى‏ها هم گفته‏اند ديگر تمام شد تكليف تمام شد نعمت تمام شد اما راستى اگر شما معنويت را آوردى جلو بهشت كه برود تازه اول قدم است به  مقام لقاء كه برسد تازه اولش است اول كار است تازه به قول حضرت امام اينها همه مقدمه بود اگر هم توبه بود و يقظه اگر تقوى بود و تخليه اگر تحليه بود و تجليه اگر لقاء بود همه مقدمه بود ذى المقدمه چيست سير من الحق فى الحق معاشقه با خدا مكالمه با خدا و بالاخره سير فى الحق. من الحق فى الحق خوب غير متناهى است همانطور كه خود خدا غير متناهى است قدرتا شدتا مدتا اين سير هم همينطور است غير متناهى است ديگر حد يقف معنا ندارد اين سير اگر انسان بخواهد سقوط نكند در جا نزد بخواهد به جايى برسد پنج شش چيز لازم دارد اولى براق اين سير براق مى‏خواهد پيامبر اكرم با براق رفتند به جايى كه «دنا فتدلّى فكان قاب قوسين او ادنى»[5]براق بود همان وقت كه گفت جبريلا بيا اندر پيم گفت رو رو من حريف تونيم  بابراق رفت بالاخره بابراق رفت بالا كه شايد هم معنايش همين است ما هم بخواهيم برويم به مقام‏ء لقاءبراق مى‏خواهيم براق اين راه جسم ما است براى اين خاطر اين كه اين جسم ما است لذا كمال براى مجردات نيست چون جسم ندارد يعنى اين سير نيست حضرت جبرئيل خيلى سعه وجودى دارد و همچنين حضرت ميكائيل حَمَله عرش، اينها خيلى سعه وجودى دارند سعه وجوديشان به اندازه اين كره نمى‏دانم اينكه در روايات داريم جبرئيل دو سه مرتبه خودش را با آن شخصى آمد روى كره زمين و تمام كره زمين را پر كرده بود اين از باب مثال است براى اينكه كره زمين به نسبت ساير كراتى كه ما مى‏بينيم يك ريگ در بيابان است يك قطره از درياست آسمان اول به نسبت آسمان دوم يك قطره از درياست اين سعه وجود جبرئيل به اندازه‏اى است كه خوب مى‏تواند از حَمَله وحى باشد سعه وجودى خيلى است اما همين كه سعه وجودى خيلى است كمال ندارد ديگر به آنجا مى‏رسد « لو دنوت انملة لا حترقت» ديگر به جايى كه ديگر جايش نيست جاى ديگران است تمام مجردات در حاليكه سعه وجودى دارند اما كمال ندارد استكمال ندارد يعنى سير الى الحق ندارد عبادت مى‏كند عبادتشان هم خيلى بهتر از عبادت ما است اما در يك حد معينى يك چيز معينى يك وظيفه معينى به قول قرآن شريف معصوم هستند «لا يعصون اللّه‏ ما امرهم»[6] اما يك وظيفه است و يك تكليفى است اما حالا ترقى كند ترقى نيست در مجردات چرا براى اينكه جسم ندارد ما بقى موجودات هم ترقى ندارد مثلاً حيوانات ترقى ندارد در حاليكه بعضى از آنها خب خيلى چيز بلد هستند اين حيواناتى كه دسته جمعى زندگى مى‏كنند خيلى چيز بلد هستند خيلى تمدن دارند، نمى‏دانم مورچه، زنبور عسل، موريانه، اين كتابهايى كه قديمى‏ها، جديديها دميرى در موردش كتاب نوشته ميترلينگ در موردش كتاب نوشته ديگران خوب چيزهاى عجيبى نقل مى‏كنند يك فهم و شعور عجيبى مورچه دارد فهم و شعور مورچه كه شما چشمتان نمى‏بيند ناگهان مى‏بينى كه دو سه برابر وزنش يك دانه دم دهانش است از اينجا مى‏رود تا خانه اين از كجا خانه شان را پيدا مى‏كند كجا اين دانه را از اينجا به آن‏جا مى‏برد چى مى‏خورد چى مى‏كند و آن طرز دانه نگاهداشتنش آن طرز نظمش اين تمدنى كه اينها دارند ما نداريم هنوز انسان نتوانسته آن خانه هايى را كه موريانه درست مى‏كند درست بكند تمدن خيلى بالاست اما كمال نيست يعنى سير به سوى حق چندين ميليون سال قبل موريانه‏اى بود كه حالا هم هست چندين ميليون سال ديگر موريانه همين است كه الان هست يك تمدنهاى غريزه‏اى مثل همان مجردات كه يك تكاليف محصورها تكليف به عنوان وظيفه اينها هم اينجورى هستند يك تمدنهاى غريزه‏اى دارند اما كمال نه، كمال براى كيست براى اين انسان چرا براى اينكه براق دارد جسم دارد اين روح سوار جسم مى‏شود رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند خدا نداند هم نيست حالا نمى‏دانم سعدى چى گفته سعدى بلد بوده رسد آدمى به جايى كه بجز خدا نداند يا خدا نبيند هر دو يكى است ديگر خدا نداند خدا نبيند به غير خدا كسى نمى‏داند كه به كجا مى‏رسد به خيلى جاها مى‏رسد رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند يعنى ديگر هيچ چيزى هيچ كسى در دلش نيست جز گمشده‏اش جز محبوبش جز معشوقش جز خدا با چه مى‏رسد با اين جسم اين‏براقش اين جسم است اين مركب است لذا مواظبت از اين مركب نيز لازم است افراطش غلط تفريطش هم راجع به اين جسم غلط است  چون هر دو مريضش مى‏كند به اندازه احتياج نخوابد مريض مى‏شود افراط در خواب هم بكند آن هم مريض مى‏شود شايد آن دومى بدتر از اولى است آدم خواب آلوده يعنى مريض خوب معلوم است اين ديگر نمى‏تواند براق بشود نخورد به اندازه احتياج از پا در مى‏آيد بخورد زياده خورى و پر خورى بكند از كار مى‏افتد هر دو از كار مى‏اندازد چه پر خورى و چه بى‏خورى كم خورى بى كم خورى به اين معنا كه ضرر به جسم بزند خستگى به اندازه‏اى كار بكند كه سر بخورد خب مريض است ديگر مريض مى‏شود بدبخت مى‏شود تنبلى معلوم است كه اين از مرض تحميل كردن كار بدتر است افراطش آدم را مريض مى‏كند تفريطش هم آدم را مريض مى‏كند و بايد اين حد توسط در همه چيز مراعات شود و متأسفانه ما طلبه‏ها مراعات نمى‏كنيم.اگر بيفتيم تو كار به اندازه‏اى كار مى‏كند كه خودش را مريض ميكند اگر هم نيفتد توكار اول شب دارد تا ساعت 12 فيلم گوش ميكند فيلم مى‏بيند حالا البته نمى‏دانم طلبه اين كار را مى‏كند يا نه مرادم اينجاست كه افراط و تفريطش آدم را بدبخت مى‏كند و ما طلبه‏ها بايد خيلى مواظب اين باشيم خيلى ما انصافا ما طلبه‏ها خيلى محروم هستيم خيلى يعنى اول طلبه گى فقر فلاكت توى اين حجره‏هاى نمناك ديگر حجره‏هاى نمناك هم نيست خراب شد دارد خراب مى‏شود مثل شتر به قول اميرالمومنين عليه‏السلام به عثمان و اطرافيان عثمان در نهج‏البلاغه مى‏فرمايد مثل شتر گرسنه در بيابان چه جور علف مى‏خورد بيت المال را خوردند خوردند الان وقف را اين جور دارند مى‏خورند همين اصفهان ما موقوفاتش را بدهند به من تمام طلبه‏ها مى‏شوند واجب الحج ديگر مگر مى‏شود فضاى آموزشى نداشته باشيم ديگر مگر مى‏شود يك طلبه بى‏خانه باشد نه، آنها كه گذاشتند خوب گذاشتند خوب كردند اما حالا دارند مى‏خورند چه خوردنى مدرسه برقش قطع است پول برقش را نمى‏دهند لذا ما طلبه‏ها بدبخت هستيم ديگر بدبخت، اينها بدبختى نيست براى اينكه ما در همين بدبختى‏ها صاحب جواهر، شيخ انصارى را تحويل داديم اما على كل حال مرادم اينجاست نه فضاى آموزشى، دارد اين طلبه نه مسكن دارد، نه زن دارد، نه حقوق دارد، كى مى‏خورد ديگران حقش را مى‏خورند در زمان طاغوت حقش را خوردند در زمان ياغوت بيشتر مى‏خورند، باز هم زمان طاغوت، زمان ياغوت بيشتر مى‏خورند حق اين طلبه بيچاره را خوب ما آن جوانيمان بالاخره ما مريض مى‏شويم ديگر صدى نود ما مريض هستيم و صد نودمان ديگر وقتى بيايد بالا پير بشود نمى‏تواند كار بكند ولى على كل حال سفارش مى‏كنم به شما اين براق بايد سالم باشد اين جمله‏اى كه مشهور شده عقل  سالم در بدن سالم اين يك قدرى فكر بكنيد همين جور است انصافا اگر آدم از كار بيفتد ديگر حال نماز شب خواندن هم ندارد يك غم و غصه روى دل ديگر كجا مى‏تواند سبوح قدوس آن به عرش برسد ديگر نمى‏شود ما طلبه‏ها بايد غم‏و غصه نداشته باشيم يعنى بايد بى‏تفاوت باشيم راجع به دنيا حالا ياغوت و طاغوت خورد موقوف را بخورد بايد برسيم به اين جور چيزها بتوانيم به قول امام حسين عليه‏السلام مى‏فرمايند كه ولى خدا اين است دينا راكى خورد هر كه مى‏خواهد بخورد اين ولى خدا باشد هر كه مى‏خواهد بخورد لذا اين غم و غصه انصافا بالاترين همه چيزها كه آدم را از پا در مى‏آورد غم و غصه نگرانى دلهره اضطراب خاطر اينها بايد نباشد ديگر و الا غم و غصه آدم را از پا در مى‏آورد نمى‏شود ديگر سير بكند حالا نمى‏تواند درس بخواند نمى‏تواند سير بكند كى مى‏تواند جواهر بنويسد آن كسيكه بچه‏اش بميرد همين يك بچه را هم داشته باشد بيايد سر جنازه بچه‏اش بنشيند جواهر بنويسد اين كى مى‏تواند راستى برسد شيخ  انصارى بشود آن وقتى كه راستى پا زده باشد به دنيا هيچ در نظرش نباشد جز فقه و اصولش حالا على كل حال اين جملات الان براى ما سنگين است اين هم كه من مى‏گويم سنگين است  همين كه شما مى‏شنويد مى‏گويم غم و غصه نداشته باش مواظب جسمت باشد مواظب جسم نباشى مريض مى‏شوى اينها سنگين است براى ما على كل حال اين جسم ما براق حركت ما و اين جسم ما بايد سالم باشد غم و غصه نداشته باشيد اگر غم  غصه هست خود را منصرف كنيد. پر خورى، بى خوابى، پراستراحتى يعنى تنبلى نداشته باشيد اگر هم مى‏شود ديگر مواظب جسمتان باشيد به اندازه‏اى كه حالت افراط‏گيرى به خود نگيرد تجمل گرايى در اسلام غلط است اما رفاه در اسلام خوب است خيلى خوب است اقتصاد اسلام به ما مى‏گويد كه اگر من پياده شوم همه مردم در رفاه مى‏شوند نه در ضرورت خوب حالا اقتصاد اسلام را كه به ما نمى‏دهند پياده كنيم و اين اسلام است ديگر لذا رفاه را مى‏خواهد تجمل را نمى‏خواهد تجمل خيلى بد است همان كه ديگر دنياى روز روى تجمل گرايى مى‏گردد و ديگر وقتيكه آن گشت ما را هم به دنبال مى‏برد بدبختى در اينجا كه يك عده‏اى يه دنبال آنها به زور مى‏روند نروند وامصيبتا مى‏شود و اين حال توسط، خيلى چيز خوبى است، در همه چيز لذا براق اين راه جسم ما است بايد مواظب باشيم جسم ما سالم باشد و الا اگر آن جسمى كه غم و غصه رويش حكمفرماست چه جور مى‏تواند سير بكند سير من الحق چه جور مى‏تواند در نماز شب شك نكند چه رسد نماز شب راستى مكالمه باشد معاشقه باشد با خدا ديگر چقدر خوب است اين اول كه اين براق بايد در اين حركت باشد اين راه زاد و توشه مى‏خواهد بدون زاد و توشه هيچ كس نمى‏تواند حركتى بكند شما از اينجا تهران هم مى‏خواهيد برويد زاد و توشه مى‏خواهيد يك مشهد انسان مى‏خواهد برود خوب بدون زاد و توشه كه نمى‏شود اين راه زاد و توشه مى‏خواهد زاد وتوشه اين راه چيست قرآن مى‏گويد «تزودوا فان خير الزاد التقوى»[7] اين خير در اينجا افعل  التفضيل هم نيست تقوى زاد اين راه تقوى است و هر كه تقوايش بيشتر معلوم است حركت رودتر حركت بيشتر چنانچه در براق هم همين است هر كه براقش سالمتر راه را زودتر طى مى‏كند تقوى و اين تقوى چيز خوبى است انصافا تقوا چيست خب حالا اهميت به واجبات اجتناب از گناه اهميت به مستحبات اين يك مرتبه خوب است به همين اندازه انسان حركت مى‏كندبه شما مى‏گفتم يكى از بزرگان مى‏گويد تقوا اين است من خيال مى‏كردم اين كلام بزرگى است بعد در بحار روايت را ديدم كه امام صادق عليه‏السلاممى‏فرمايند تقوا اين است انسان بتواند اعمالش را بگذارد روى طبق روى سرش برود در بازار به اين مى‏گويند تقوا  اگر بتواند اين كار را بكند يعنى زير و رو نه همينكه ظاهرش را آراسته مى‏كند مى‏رود در ميان مردم دلش هم اين جورى باشد برود در ميان مردم برود در ميان اين راهى كه مى‏خواهد برود ،برود در ميان ملائكه آنها قلب را مى‏بيند تقوا آن است كه راستى انسان گناه نداشته باشد و الا اگر يك گناه باشد اين گناه راكه نمى‏شود بگذارد روى طبق برود در ميان مردم معمولاً اين جورى است كه اگر مردم بفهمند ما چه كاره هستيم از شهر بيرونمان مى‏كنند چه برسد به اينجا كه همه اعمال را روى سر بگذارد برود در ميان مردم خب حالا اين تقوا هم خيلى بالا است اما به اين اندازه اهميت به واجبات خيلى يعنى راستى وقتى كه مؤذن مى‏گويد اللّه‏ اكبر بايد تلاطم درونى پيدا كنيم نه اين اهميت دادن به واجبات نيست راستى وقتى كه مى‏رسد به يكى از واجبات فكر اينجور بكند كه بابا امر خدا است من چه جور چيزهاى ديگر را فداى اين بكنم در موقع نماز ناهار بخورد خواب باشد يعنى  مى‏شود كسى سير به سوى حق بكند اول اذان صبح خواب باشد نمى‏شود كه اصلاً به قول امام يازدهم عليه‏السلام مى‏فرمايد كه اين سير بدون نماز شب ممكن نيست و راستى هم اين جور است بدون اهميت دادن به مستحبات ممكن نيست ديگر تقوا هر چه برود بالاتر «فاتقوا اللّه‏ ما استطعتم»[8] «واتقوا اللّه‏  حق تقاته»[9] كه اين اسمش را مى‏گذارند ورع يعنى راستى بتواند اجتناب از مكروهات خوب مشكل است اجتناب از شبهات اين خيلى لازم است گر چه الان ممكن نيست همينجا مى‏ترسم يادم برود تقاضا از شما دارم اين اجتناب از شبهات خوب ممكن نيست آدم حلال واقعى بخورد طاهر واقعى بخورد خب نمى‏شود حالا نمى‏شود مشكل است به قول مرحوم شيخ انصارى در فرائد مى‏فرمايدبرود در بيابان آنجا در غار زندگى بكند علف بيابان آب چشمه بخورد بعد هم بگويد فتأمل لذا اين هم مشكل است اما يك چيز مى‏شود و آن اينكه مواظب زبانمان باشيم اين مى‏شود يعنى چيزى كه نمى‏دانيم غيبت است يا نه خب نكنيم يك چيزى نمى‏دانيم ضرر دارد براى مردم نكنيم يك چيزى نمى‏دانيم تهمت است يا نه، شايعه است يا نه خب نكنيم. تا اين اندازه مى‏شود و براى ما طلبه‏ها لازم است واجب است به اندازه‏اى كه مى‏شود حالا اگر نمى‏توانيم حلال واقعى بخوريم طاهر واقعى بپوشيم بخوريم با كل شى‏ء طاهر بياييم جلو درستش بكنيم «با كل شى لك حلال» درستش بكنيم خب بكنيم اما تقاضا دارم ديگر مى‏شود آدم راجع به شبهاتش راجع به زبانش آدم اجتناب داشته باشد آن وقت كه اين  جور شد پروردگار عالم دستمان را مى‏گيرد  وعده داده است وعده داده چنانچه اين جمله را هم فراموش نكنيد يعنى نمى‏دانيد پاك است يا نجس نمى‏دانيد حلال است يا نه بسم اللّه‏ را اول فراموش نكنيد با بسم اللّه‏ با الحمدللّه‏ اينها يك كلاهى سرش بگذاريد روايت هم داريم لذا ديگر اين فاتقوا اللّه‏ حق تقاته فاتقوا اللّه مااستطعتم كه اسمش را مى‏گذارند ورع حالا يك مقدار در اين باره بايد صحبت كرد ان شاءاللّه‏ هفته آينده. خدايا به آن كسانيكه در اين راهند سيرشان هم سير عاليست ولو كمرنگ توفيق اين سير را به همه ما عنايت بفرما.

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد



    [1] ـ سوره انشقاق آيه 6.

     

    [2] ـ سوره علق آيه 8.

     

    [3] ـ سوره نجم آيه 42.

     

    [4] ـ سوره بقره آيه 156.

     

    [5] ـ سوره نجم آيه 9.

     

    [6] ـ سوره تحريم آيه 6.

     

    [7] ـ سوره بقره، آيه 197.

     

    [8] ـ سوره تغابن، آيه 16.

     

    [9] ـ سوره آل عمران، آيه 106.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365