اعوذ بالله من
الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل
عقده من لسانی یفقهوا قولی
در باب مقدمه
واجب دو سه تا مطلب مانده است ببینیم امروز میشود این دو سه تا مطلب را حلش کنیم.
و إن شاء الله روز شنبه درباره امر به شیء مقتضی عنه از ضدّ صحبت بکنیم؟
مطلب اول گفته
اند: که مقدمه واجب اگر شرعی شد مقدمه واجب شرعی دارد، و اگر عقلی شد واجب عقلی دارد،
اگر عرفی شد واجب عرفی دارد مطلقاً نمیگوییم: مقدمه واجب، واجب شرعی دارد آن جا
میگوییم: که مقدّمات، مقدّمات شرعیه باشد مثل وضو مثل قبل، مثل وقت، مثل طهارت،
بدون طهارت لباس، مقدّمات داخلی مثل تکبیر قرائت، رکوع، سجده، تشهد، چرا؟ برای
خاطر این که امر شارع روی آن است، « اذا قُمتُم الی الصّلوه فاغسلوا وجوهکم و
ایدیکم الی المرافق» مثل این که گفته است: اقیموا الصّلوه همین زور که گفته است
اقیموا الصّلوه گفته است: « اذا قُمتُم الی الصّلوه فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی
المرافق» آن وجوب شرعی است، آن هم وجوب شرعی است، پیدا میشود ما که میگوییم:
مقدمه واجب، واجب است آن جا که از مرکبات اختراعیه شرعی باشد مقدماتش، مقدماتی
باشد که شارع مقدس روی آن نظر دارد. شارع مقدس روی آن امر کرده است و اما اگر
مقدّمات عرفی شد اگر مقدّمات عقلی شد آنها دیگر وجوب عقلی دارد، وجوب عرفی دارد
وجوب شرعی دارد اگر وجوب شرعی را ترک کنیم کتک دارد حالا اگر کسی وضو نگرفت نماز
خواند کتک دارد؟ خُب؛ همین که کتک ندارد پس ما بخواهیم بگوییم: دوش به دوش وجوب
نفسی، این وجوب غیری و وجوب شرعی است نمیشود گفت؟ برای خاطر این که ما میخواهیم
ترشح درست بکنیم میخواهیم بگوییم: مثل وجوب نفسی تما آثار بر آن بار است. این
اشکال اولش است که مسلم اگر کسی وضو نگرفت کتک میخورد چرا نماز نخواندی، نه این
که کتک بخورد چرا وضو نگرفتی.
اشکال دیگری
که در مسأله هست این خارج از بحث ما است. بحث که عنوان فرمودند این است که وقتی میگوید:
اقیموا الصّلوه از اقیموا الصّلوه آیا یک امری زاییده میشود یا نه؟ این بحث است،
به آن میگویند: ترشح امر تبعی مشهور میان اصحاب که میگویند: مقدمه واجب، واجب
است این جا میگویند ترشح تبع دوقلو. دوقلوی یکی اصل و یک تبع و این بحث این است
که هردو استقلال دارد برای این که « اذا قُمتُم الی الصّلوه» استقلال دارد. اقیموا
الصّلوه استقلال دارد. خُب؛ این که مربوط به بحث ما نیست. خُب؛ اگر راستی این جور
باشد باید بگویید: که دو تا واجب داریم یک واجب غیری، یکی واجب نفسی هردو آن هم
شرعی، هردو هم امر شرعی روی آن است، اما این مربوط به بحث ما نیست، بحث ما این است
که روی مقدمه ما امر نداریم آیا اقیموا الصّلوه امر پیدا میکنیم یا نه؟ میگوییم:
امر ترشحی، امر تبعی و ما گفتیم: نه، دلیل نداریم ان سه تا دلیل میگفت: آری سه تا
دلیل را دیروز رد کردیم این هم حرف دوم حرف سوم اگر یادتان باشد ما مقدّمات شرعی
را برگرداندیم به مقدّمات عقلی گفتیم: این که شارع مقدس میگوید: وضو بگیر، رکوع
کن، سجده کن، اینها امر نیست. اینها تبیین مقدّمات است، مقدّمات داخلی مقدّمات
خارجی ارکع یعنی الرّکوعُ جزءٌ لِلصّلاه اذا قُمتم الی الصّلاه فاغسلوا یعنی الوضو
شرطٌ للصّلاه اینها است اصلاً؛ امر نیست، و وقتی که امر نشد این بیان اجزاء و
شرایط را گاهی عرف میکند، گاهی عقل میکند، گاهی شرع حالا که بیان اجزاء و شرایط
شد ما فهمیدیم نماز وضو دارد عقل ما است میگوید: خُب؛ اگر میخواهی نماز بخوانی
باید وضو بگیری، دیگر کاری به شرع ندادر، واجب شرعی برمی گردد به مقدّمات عقلی عقل
ما است که میگوید: وضو بگیر، عقل ما است که میگوید: تکبیر بگو، عقل ما است که میگوید:
قرائت بخوان عقل ما است که میگوید: رکوع کن، سجده کن، برای خاطر این که اگر میخواهی
نماز بخوانی متوقف بر این مقدّمات است، بنابراین فرق باشد بین مقدّمات شرعی
مقدّمات عقلی، مقدّمات عادی علی الظاهر هیچ فرقی نیست، اگر شما ترشحی شدید راجع به
همه باید بگویید، اگر هم مثل ما غیر ترشحی شدید راجع به همه باید بگویید میخواهد
مقدّمات شرعی باشد، میخواهد مقدّمات عقلی باشد.
مطلب دوم فرق
گذاشتند بین مقدّمات تولیدیّه و مقدّمات غیر تولیدیّه مقدّمات تولیدیّه: به آن
مقدماتی میگویند که تا دست مُکلِّف است ذی المقدمه دست مُکلِّف نیست خودبخود
قهراً پیدا میشود به اینها میگویند مقدمات تولید، مقدّمات غیر تولیدی، آن
مقدماتی است که دست ملکف است، خود مُکلِّف به جا میآورد مثل نماز یک چیزی است که
خود ملکف باید به جا بیاورد مقدماتش هم خود مُکلِّف باید به جا بیاورد وضو باید
بگیرد نماز هم باید بخواند اما گاهی مثلاً؛ میگوید: که اگر قرآن نجس شد این قرآن
را پاک کن بمالید در آب تا خط آن از بین برود که مثل میزنند به احراق این آب را
جوش بیاور، آن آدم را بسوزان، خُب؛ آن چه دست ما است، مقدّمات است، و اما نابود
شدن که آن ذی المقدمه است آن دیگر دست ما نیست، و آن چه دست ما است مقدّمات است،
یعنی برافروختن آتش و کتاب زلال را انداختن درآتش، و نابود کردن آن، این نابودی
دست ما نیست، آن که دست ما است تهیه مقدّمات است، گفته اند: این جاها که تهیه
مقدمات دست ما است ذی المقدمه دست ما نیست این مقدماتش واجب شرعی است، و اما آن جا
مه مقدمه و ذی المقدمه هردو دست ما است دیگر آن مقدّمات وجوب شرعی ندارد ذی
المقدمه وجوب شرعی دارد این هم راجع به این حرف.
جوابش این است
که در مقدّمات تولیدیّه باز باواسطهای، ذی المقدمه دست ما است، از همین جهت هم
عرفاً میگویند: کتاب را سوزاند نمیگویند: که کتاب را آتش سوزاند نسبت فعل را به
آن کسی میدهند که آتش را برافروخته است، اگر یک کسی یک خانهای را بسوزاند چی میگویند؟
میگویند: این آقا خانه را سوزاند نمیگویند آتش این خانه را سوزاند نسبت فعل را
نسبت همان فعل که دست این آقا نبوده میدهند به فاعل میدهند به همان کسی که
مقدّمات درست کرده است.
و به عبارت
دیگر واسطه را میاندازد و نسبت فعل را میدهند به آن فاعلی که مقدّمات را درست
کرده است، صعب آن هم این است که قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار این جا
این جوری است، که به او میگویند: چرا خانه را سوزاندی؟ میگوید: من نسوزاندم میگویند:
چرا آتش برافروختی؟ این افرادی که در خانه بودند چرا سوزاندی؟ میگوید: من ن
سوزاندم میگویند چرا آتش برافروختی که آن آتش بچه بی گناه را بسوزاند در حقیقت
ولو این که ذی المقدمه قهراً پیدا میشود اما به قاعدهالامتناع بالاختیار لا ینافی
الاختیار میدهند نسبت را به آن فاعلی که مقدمه برافروخته است، لذا از این جهت
تفاوتی نمیکند که ذی المقدمه اختیاری باشد یا اختیاری نباشد، از همین جهت هم امر
میکند روی ذی المقدمه میگوید: تو بسوزان نمیگوید: تو آتش برافروز یا تو
سوزاندی، امر میآید روی ان، این امر آمدن روی ذی المقدمه دلیل بر این است که ذی
المقدمه اختیاری است حالا با واسطه اختیاری است، تفاوت نمیکند گاهی من نماز میخوانم
این ذی المقدمه اختیاری است، گاهی هم نه، آتش میافروزم کتاب ضلال را میسوزانم
باز هم اختیاری است، یکی با واسطه، یکی بدون واسطه،یعنی الان نسبت فعل را به فاعل
میدهند چون که با واسطه به اختیار فاعل است، حرف دیگری که در مسأله هست اصلاً؛ ما
اگر بخواهیم این جوری مشی بکنیم باید در مقدّمات تولیدیّه بگوییم: مقدمه واجب شرعی
است، نه ذی المقدمه و این را احدی نگفته است، و باید بگوییم: که آن واجب نفسی است
مقدمه است، نه این که بگویید: آتش برافروختن مقدمه است، سوزاندن غیرمقدمه است، پس
هردو دست این آقا است، مقدمهاش واجب شرعی است، بگوییم: روی فرمایش شما باید
بگوییم: ذی المقدمه اصلاً؛ واجب نیست، چون غیر اختیاری است، اما مقدمه واجب است
چون اختیاری است یعنی برافروختن آتش، و این را نمیشود گفت، یعنی ما بخواهیم واجب
غیری را، واجب نفسی اش بکنیم در مقدّمات تولیدیه، و در حقیقت چرا نمیشود؟ برای
این که اراده آمده مصلحت آمده روی ذی المقدمه و آن ذی المقدمه، مقدمه تولیدی دارد،
آن مقدمه تولیدی دست ما است، چون مقدمه دست ما است، ذی المقدمه هم دست ما است، امر
آمده روی مقدمه روی امر اشکال هم ندارد، به قاعده الامتناع بالاختیار لا ینافی
الاختیار، این هم مطلب دوم.
فتلخص مما
ذکرنا این که ذی المقدمه واجب است شرعاً، مقدمه واجب نیست شرعاً ، اما در حالی که
واجب نیست شرعاً اما عقل ما میگوید: اگر
کسی بخواهد ذی المقدمه را بیاورد بالبداهه باید مقدمه را بیاورد، میشود مقدمه
واجب، واجب است عقلا بله یک ثوابهائی بار بر آن است، حالا همین مسأله سوم مان است،
که تقریباًتکرار ما قبل است، اما چون مربوط به مقدمه مستحب است دیگر باید آن جا را
تکرار بکنیم، حرف سوم ما این است که مقدمه مستحب وضعش چیست؟ آیا مقدمه مستحب،
مستحب است یا نه؟. خُب؛ مثل مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله تعالی علیه) مثل مرحوم
آخوند(ره) در کفایه دیگران با یک کلمه مطلب را تمام کردهاند، گفتند: هیچ تفاوتی
بین مقدمه مستحب و مقدمه واجب نیست. اگر شما گفتید: مقدمه واجب، واجب است
شرعاً این جا هم میگویید: مقدمه مستحب
مستحب است شرعاً ترشح میکند میگویند
نماز بخوان ترشح میکند میگوید: وضو بگیر، میگوید: نماز شب بخوان ترشح میکند میگوید:
وضو بگیر هیچ تفاوت با هم نمیکند فرقش این است که آن ذی المقدمه مستحب است، این
هم مقدمه مستحب است، آن ذی المقدمه واجب است این هم مقدمه واجب است، و هرچه از اول
تا الان در باب مقدمه واجب گفتیم: تما کُلِّیتا در مقدمه مستحب هم میآید. خُب؛
اصل این مطلب، مطلب صافی است. درست است، چون عنوان مقدمیت دارد دیگر وجوب و
استحباب ندارد، در عرفیات هم همین است، هرچه مقدمه باشد تمام بحثهای مقدمه واجب،
میآید آن جا با القاء خصوصیت، آن وقت در مقدمه واجب ما سابقاً یک حرفی داشتیم
همان در مقدمه مستحب هم میآید و آن این است که گفتیم: در مقدمه واجب اگر ترک بکند
مقدم را ذی المقدمه خواه ناخواه نمیآید گفتیم: یک کتک بیشتر ندارد و روی مقدمه،
ترک مقدمه، عقاب نیست، معلوم است، برای خاطر این که وقتی که میگوید: چرا نماز
نخواندی میگوید: خواندم. میگوید: چرا وضو نگرفتی، نماز بدون وضو نماز نیست، اما
این که یک کتک بزند روی ذی المقدمه یک کتک بزند روی مقدمه نه یک امر بدیهی است، یک
امر عرفی است، یک امر عقلی است، این راجع به ترک مقدمه، اما در فعل مقدمه وضع چه
طوری است؟ ما اگر یادتان باشد میگفتیم: مقدمه حرام کتک دارد مقدمه واجب هم آوردن،
هم چنین مقدمه مستحب که حالا مثال میزنیم این ثواب دارد ترک مقدمه گناه ندارد،
گناه روی ذی المقدمه است، آما آوردن مقدمه در حرامش، حرام است، در واجبش ثواب دارد
چهارتا دلیل اگر سابقاً یادتان باشد ما آوردیم البته درمقابل قول مرحوم آخوند(ره)
در کفایه اگر یادتان باشد تصریح میکنند مرحوم نائینی خیلی بحث مفصل میکنند این
که مقدمه حرام، حرام نیست، و گیر هم میکنند در آن مقدمه واجبی که آورده ثواب
دارد، در روایت گیر میکنند، خیلی إن قلت قلت این طرف و آن طرف دارند. اما اگر
یادتان باشد، سه، چهارتا دلیل آوردیم و یک دلیل مان این بود راجع به مقدمه حرام
راجع به مقدمه واجب میگفتیم:عرفا وقتی وارد مقدمه میشود شروع در ذی المقدمه است،
عقلا نه عرفا مثلاً؛ در وقتی که ساعت چهار الان پا میشود، میرود تطهیر، میرود
وضو میگیرد بعد میآید یک مقدار این طرف و آن طرف تا وارد نماز میشود نمازش را
میخواند بعد هم تعقیباتش میخواند، تا مؤذن اذان بگوید اگر از عرف بپرسند شب
بیداری این چقدر است؟ میگویند: یک ساعت و نیم، در حالی که یک ساعت آن عبادت و
نماز بوده آن شروع در مقدّمات را شروع در ذی المقدمه میداند و ثواب روی آن است،
روی قرارداد عرفی، عرف این را عبادت میداند، شروع در عبادت میداند ثواب میگیرد،
در مقدّمات حرامش هم همین است، در وقتی که میخواهد گناه بکند، میرود رو به گناه
تا کم کم آلات لهو و لعب و آلات گناه را پیدا بکند، و آن وقت گناهش را بکند، از
عرف بپرسند چقدر میگوید: یک ساعت این آقا عمرش را در راه گناه داد، گفتیم: ثواب و
عقابها برای این است. نه برای این که مقدمه واجب، واجب است یا مقدمه مستحب، مستحب
است.
دلیل دومی که
داشتیم گفتیم تجری و انقیاد خُب؛ متجری استحقاق عقوبت دارد، یک کسی برود رو به
گناه اما به بن بست گیر بکند، این تجری است، چنانچه یک کسی به عنوان گناه، حلالی
را انجام بدهد، بعد بفهمد حلال بوده مثل این که آب را بخورد به عنوان شراب، بعد
بفهمد آب بوده به این میگویند: تجری این استحقاق عقوبت دارد، در جائی که به بن
بست گیر کند، میگوید: استحقاق عقوبت دارد اگر به بن بست گیر نکند ذی المقدمه را
بیاورد استحقاق عقوبت ندارد؟ یکدفعه رفته تا در خانه فاحشه در خانه بسته بوده شما
میگویید: این جا گناه دارد تجری است، اما رفته تو خانه فاحشه زنا هم کرده حالا میگویید:
مقدماتش گناه ندارد ذی المقدمه گناه دارد خیلی زور است، اگر صورت اولش روی مقدّمات
کتک بخورد، صورت دوم به طریق اولی میخورد به آن میگوییم: تجری انقیادش هم همین
طور، یک کسی برود کربلا یا مکه، اما برش گردانند نتواند برود مکه این راهی که
رفته، میگویید: ثواب دارد ثواب انفیادی. اما یک کسی برود مکه اعمال را به جا
بیاورد، برگردد، بگویید: روی مقدمه نه بلکه روی ذی المقدمه ثواب دارد نمیشود گفت:
این را، اگر صورت اول را گفتید: صورت دوم به طریق اولی میشود ثواب انقیادی، لذا
مقدمه واجب ثواب دارد. چرا؟ نه به عنوان این که مقدمه و ذی المقدمه است، و به اینها
گیر بکنیم، به عنوان تجری و انقیاد از همین جهت مقدمه حرام را ما حرام میدانیم،
یک مسأله دیگر هم میگفتیم: آقا اینها قراردادی است، من جاء بالحسنه فلَه عشرُ
امثالها- خدا میخواهد بدهد حالا شما فضول باشی بگوئی، آقا روی ذی المقدمه باید
ثوب بدهی نه ذی المقدمه، یکی باید بدهی نه ده تا هر کس برود زیارت امام حسین(علیهالسّلام)
و هرقدمی یک حج و یک عمره حالا شما فضولی کنی بگوئی این قدر ثواب، دل یک مؤمن را
خوش کن بیست حج و بیست عمره مقبول بگوید: آقا اینها جور نمیآید با عقل من میگوید
عقل تو چی میگوید، من دلم میخواهد دانه بریزیم کبوتر بگیرم دلم میخواهد ترغیب و
تحریص بکنم به ولایت، دلم میخواهد ترغیب و تحریص کنم به خدمت به خلق خدا، میگویم:
بیست حج و بیست عمره میدهم، میگویم: روی مقدماتش ثواب میدهم.
در واجب حرام
خُب؛ در مقدّمات حرام نه از باب مقدمه و ذی المقدمه قانون وضع میکند، میگوید:
اگر کسی یک گرم هروئین داشت یک سال باید زندان برود،خب این استحقاقی که نیست
جلوگیری است،برای خاطر این که جلوگیر باشد از آن ذی المقدمه از آن گناه بزرگ، یک
کیفر بالائی برای آن وضع میکند قراردادی است دیگر، روی مقدّمات گناه است برای این
که ذی المقدمه نیاید، روی ثوابها، روی اعمال خوب ثواب است، ثوابهای محیر العقول،
برای خاطر این که مردم استقبال پیدا کنند، لذا این قراردادی است و اشکال ندارد روی
مقدمه ثواب بدهد، روی مقدمه حرام هم گناه بدهد، آن وقت دلیل چهارم هم همین ترغیب و
تحریص است که الان عرض کردم، لذا ما با چهار تا دلیل گفتیم: مقدمه واجب، مقدمه
مستحب ثواب بار بر آن است، مقدمه حرام گناه بار بر آن است ترشح هم نیست، بلکه یک
قرارداد عرفی یا یک قرارداد عقلی، یا یک قرارداد شرعی است.
الحمدلله
مقدمه واجب تمام شد، بحث روز شنبه إن شاء الله امر به شیء مقتضی نهی از ضدّ عام یا
ضدّ خاص
و صلی الله
علی محمد و آل محمد