بسمالله الرّحمن الرّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي»
به تناسب فرارسیدن سالروز شهادت سه معصوم بزرگوار يعني پيامبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم»، امام حسن مجتبی«سلاماللهعليه» و امام رضا«سلاماللهعلیه»، در اين جلسه سه جملۀ اخلاقی از بيان مبارک آن سه نور مقدّس ذکر میکنم. اميد آنکه ضمن اظهار ارادت خدمت اهل بيت«سلاماللهعليهم»، بتوانيم برداشت اخلاقی از آن بزرگواران داشته باشیم.
پیغمبر اکرم در آخرين روزهاي حيات مبارک، به مسجد آمدند و بهخاطر وضعيّت نامساعد جسماني، نماز را نشسته خواندند و مأمومین ایستاده اقتدا کردند. سپس روی پلۀ اوّل منبر نشستند و جملهای را که شايد بيش از هزار مرتبه در هر فرصتي براي مردم فرموده بودند، بازگو کردند. اين سخن رسول خدا«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» افتخاري براي شيعه است و علماي مسلمان، اعمّ از شيعه و سنّي، آن را در کتابهای معتبر خود، نقل کردهاند: «إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَ الْحَوْضَ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ مُسَبِّحَتَيْهِ وَ لَا أَقُولُ كَهَاتَيْنِ وَ جَمَعَ بَيْنَ الْمُسَبِّحَةِ وَ الْوُسْطَى فَتَسْبِقَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَا تَزِلُّوا وَ لَا تَضِلُّوا وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ فَتَضِلُّوا»[1]
من از میان شما میروم و دو ثقل گرانبها برای شما میگذارم: یکی قرآن و دیگری عترت؛ قرآن منهای عترت ناقص است و عترت منهای قرآن ناقص است. دين شما وقتی تامّ و تمام است که به یک دست شما قرآن و به دست دیگر عترت باشد. پيامبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» به طور مکرّر عترت را نيز معرّفي کرده و حتّي آنان را با نام و نشان مشخّص فرمودهاند. در بعضی از روایات، پیغمبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» فرمودهاند: ائمۀ بعد از من دوازده نفر هستند. بعضی اوقات از ايشان با عنوان خلفاي دوازدهگانه نام بردهاند. گاهي نيز اولواالامر در قرآن را عترت معنا کردهاند.[2]
بنابراين پیغمبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» فرمودند: مسلمان کسي است که به یک دست خود قرآن و به دست دیگرش عترت دارد؛ اگر تمسک به این دو باشد، سعادت است؛ امّا اگر تمسّک به هر دو نباشد و یا یکی از این دو نباشد، شقاوت و گمراهی است.
پس از آن، رسول خدا«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» به خانه آمدند و همۀ خواص جمع بودند و اطاق پر بود. خاصّه و عامّه مینویسند که پيامبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» فرصتی به دست آوردند و فرمودند قلم و دوات بیاورید تا براي شما جملهاي بنويسم که گمراه نشويد. پيغمبری که در تمام مدّت عمر مبارکشان چيزي ننوشته بودند، الان میخواستند بنویسند؛ امّا نگذاشتند، بلکه برخی به پیغمبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» جسارت کردند. آن حضرت همه را به جز اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» و حضرت زهرا«سلاماللهعليها» از اطاق بیرون کردند. سپس امام حسن و امام حسين«سلاماللهعليهما» آمدند و روی سينۀ پيغمبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» بودند و آنگاه آن حضرت از دنیا رحلت فرمودند.[3]
يکي از ياران امام مجتبي«سلاماللهعليه» در آخرين لحظات حيات مبارک آن حضرت خدمت ايشان رسيد و ديد حال آن حضرت وخيم است. از فرصت استفاده کرد و براي افزايش معرفت ديني، از ايشان خواست نصيحتي به او بفرمايند. امام«سلاماللهعليه» در يک روايت، سه نصیحت به او فرمودند: «اسْتَعَدَّ لِسَفَرِكَ وَ حَصِّلْ زَادَكَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِكَ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ تَطْلُبُ الدُّنْيَا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُكَ... وَ اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لِآخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً وَ إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِيرَةٍ وَ هَيْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»[4].
در نصیحت اول فرمودند: پيش از آنکه شب اوّل قبرت برسد و زاد و توشهای نباشد، مهیّای مرگ باش. ياد مرگ، در روند زندگي انسان بسيار تأثيرگذار است و علمای علم اخلاق دستور ميدهند در هر روز هفت هشت مرتبه به یاد مرگ باشید.
جملۀ دوّم آن بود که فرمودند در زندگی باید کوشا و جدّی و فعال باشید و هم براي دنيا و هم برای آخرت کار کنيد. در دنیا چنان جدی و فعّال و محکمکار باشيد که گويي ميخواهد آن کار تا قيامت باقي بماند، راجع به آخرت نيز بايد چنان جدّي باشيد که گويا امشب، شب اوّل قبر شماست. اگر بدانيد امروز از دنيا ميرويد، چگونه زاد و توشه تهيه ميکنيد؟ بايد هميشه چنين باشيد. ائمّۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم» هميشه به شیعيان سفارش ميکردند که باید دو بال برای پرواز داشته باشند، يکي بال جدیت و تلاش برای دنیا و ديگري بال کوشش براي آخرت. مؤمن حقيقی هم بايد دنيای خود را آباد کند و هم آخرت خويش را بسازد.
آن حضرت در سوّمين نصيحت فرمودند: اگر میخواهید در میان مردم عزیز باشید، اگر میخواهید در میان مردم دارای ابهّت و شخصيّت باشید، اگر میخواهید محبّت شما در دلها باشد و بر دل مردم حکومت کنید، بايد از گناه اجتناب کنيد و رابطۀ خود را با خداي سبحان محکم نماييد. لباس ذلّت معصيت را از تن درآوريد و لباس تقوا بپوشيد. در اين صورت، در دنيا و آخرت عزیز هستید و ابهّت اجتماعی پیدا میکنید.
حضرت امام رضا«سلاماللهعلیه» را به اجبار، امّا با ظاهرسازي و تشریفات، از مدينه به سمت طوس حرکت دادند. در طي مسير از مدينه تا خراسان، معمولاً از بيابانها و بيراههها ميرفتند، امّا وقتي به نيشابور رسيدند، چارهاي جز گذر از ميان شهر نديدند؛ لذا کاروانيان مجبور شدند در نيشابور بمانند تا مردم به استقبال بيايند. خصوصيات دقيق آن استقبال را نميدانيم؛ امّا آنچه تاریخنویسان سنّی و شیعه نوشتهاند، حاکي از آن است که استقبال عجیب و بينظيری از امام رضا«سلاماللهعلیه» صورت گرفت. استقبال چنان گسترده بود که نگذاشتند امام«سلاماللهعلیه» به ميان مردم بيايند و آن حضرت در هودجي سوار بودند. مردم همه میخواستند امام رضا«سلاماللهعلیه» را ببینند، امّا مأموران اجازه ندادند. وقتي امام«سلاماللهعلیه» در وسط جمعیت قرار گرفتند، خودشان پردۀ کجاوه را کنار زدند. مسلّماً با ديدن چهرۀ مبارک امام رضا«سلاماللهعلیه» شور و شعف و احساسات مردم برانگيخته شد. همه از ایشان خواستند تا يک جمله و روايتی براي ايشان بگويند. امام رضا«سلاماللهعلیه» نيز روايتی فرمودند که به روايت «سلسلة الذهب» معروف شد؛ زيرا سندهای آن بسيار عالي و طلايی است. امام رضا«سلاماللهعلیه» روايت را قول پدرشان و ايشان از پدرشان تا اميرالؤمنين«سلاماللهعلیه» نقل کردهاند و اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» از پیغمبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» و ايشان از جبرئيل و جبرئیل هم از طرف خدا آن را نقل کرده است. حضرت با اين سلسله سند فرمودند که خداوند سبحان میفرماید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»[5]؛ خداوند متعال کلمۀ «لا اله الاّ الله» را حصن و قلعۀ محکم خود قرار داده که هرکسي در آن وارد شود، از آتش جهنّم ايمن است.
حضرت رضا«سلاماللهعلیه» پردۀ هودج را انداحتند و احساسات بالا گرفت. حضرت دوباره پرده را کنار زدند و به مردم رو کرده و فرمودند: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»[6]؛ يعني کلمۀ «لا اله الاّ الله» برای کسی که ولایت داشته باشد، قلعۀ محکمی است.
بر اين پايه، اگر شیعه با ولايت وارد قلعۀ «لا اله الا الله» شود، مصونیّت دارد و به جهنّم نخواهد رفت.
امام رضا«سلاماللهعلیه» در طوس به برگزاری جلسههايی براي احياء و گسترش تشيّع پرداختند و بدین وسیله توانستند تشيّع را سرتاسري کنند. آن حضرت در يکي از مجالس، روايتي مشابه روايت قبل را بيان کردند: «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»[7]؛ یعنی ولایت امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» قلعۀ محکم خداست، هرکه وارد این قلعه شود، از آتش جهنّم مصونیت دارد و بهشت برای اوست.
ولایت سه معنا دارد: یک معنا آن است که از نظر اعتقاد، امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» را خلیفۀ بلافصل پيامبر اکرم«صلّياللهعليهوآلهوسلّم» بدانیم و معتقد به دوازده امام بعد از پيامبر اکرم باشيم؛ چنانکه آن حضرت ايشان را معرّفي کردند و مشخصّات هر کدام را بيان فرمودند. الحمدلله شیعه این نعمت بزرگ را دارد و بايد از اين لحاظ شاکر باشد. جمعيّت مسلمانان بسيار زياد است، امّا فقط شيعيان اميرالمؤمنين«سلاماللهعلیه» را به عنوان خلفيۀ بلافصل پيامبر اکرم قبول دارند و اوليالامر قرآن را اميرالمؤمنين و يازده فرزند او «سلاماللهعلیهم» ميدانند.
معنای دوم ولايت، تعظيم شعائر است. بحمدالله مجالس عزاداري و جشن اهل بيت«سلاماللهعلیهم»، در سراسر سال، به خصوص در محرّم و صفر به خوبي بين شيعيان برگزار ميشود و اين مجالس، شعار شيعه است. شيعه، شعار «أشهد انّ علیاً ولی الله» دارد و بايد شکر اين نعمتها را به جا آورد.
سوّمین معنا، متابعت از اهل بیت«سلاماللهعلیهم» است. بهرغم اعتقاد و شعار که به خوبي بين شيعيان رواج دارد، امّا متأسّفانه آنچنان که شايسته است، متابعت وجود ندارد و در عمل به دستورات حضرات معصومين«سلاماللهعلیهم» کوتاهی ميشود.
شيعۀ حقيقي کسي است که از نظر عقیده، ولایت داشته باشد، از نظر زبان و شعار، ولایت داشته باشد و از نظر عمل، بهترين متابعتها را از سيرۀ اهلبیت«سلاماللهعلیهم» داشته باشد.
در سيرۀ امام حسن مجتبي«سلاماللهعلیه» ميخوانيم: موقع نماز، رنگ چهرۀ ايشان تغییر میکرد. پس از وضو و تطهير، بهترین لباسها را میپوشیدند و به مسجد میآمدند، در حالی که بدنشان از خوف خدا لرزه داشت، با جملۀ «إِلَهِي ضَيْفُكَ بِبَابِكَ يَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاكَ الْمُسِيءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدِي بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ يَا كَرِيم»[8] وارد مسجد و مشغول نماز ميشدند.
قانون مواسات امام دوّم در زندگي، چنين بود که همه ساله، چندین بار اموالشان را بين خود و فقراء و ضعفاء تقسيم ميکردند و هرچه ميتوانستند به مردم خدمت ميکردند و به آن توصيه ميفرمودند.
حال چگونه ميتوانيم ادّعا کنيم پيرو چنين امامي هستيم، در حاليکه از سيرۀ او غافل و دوريم؟! شيعه، وقتي به امام حسن«سلاماللهعلیه» و ساير ائمّه«سلاماللهعلیهم» مشابهت داشته باشد، ميتواند خود را شيعه بنامد و مشمول اين روايت گهربار شود که خداي سبحان فرموده است: «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»، در غير اينصورت، رستگاري مشکل است.